زرشک در رومه جواب نمی دهد 2 !
- ۰ نظر
- ۱۷ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۳۶
یک ربع مانده بود به هشت. چرت های 5 دقیقه ای شروع شده بود. این مساله ذهنم را به طور جدی درگیر خودش کرده بود که خداوند چطور می خواهد ظرف مدت پانزده دقیقه، یک جنازه را به یک دانشجوی حاضر و آماده تبدیل کند !
علت جنازه بودن فرد مورد نظر ، دیر خوابیدن، کسالت ناشی از سرمای زمستانه بهار و مصرف داروهای خواب آورد! و... می باشد.
چه جوری اش مهم نیست ... تبدیل کرد !
بعد از آن موضوع دیگری ذهنم را به طور جدی تر به خودش مشغول کرد و آن این بود که خداوند چطور می خواهد جنازه ای که اکنون یک دانشجو است را یک ساعت و نیم سر کلاس خاکشناسی بنشاند ؟!
چه جوری اش مهم نیست ... نشاند !
و ذخیره ی دستمال های کاغذی ام به انتهایش نزدیک می شود. به طور متوسط هر پنج دقیقه ، یک دستمال از حیز انتفاع می افتد.
و من در فکر زرشک های رومه ام
و هیات امشب
و البته چهار امتحان این هفته و هفته آینده ...
پ.ن: مانده ام چطور می توانم نوشته های دو هفته پیشم را به مرور روی وبلاگ قرار بدهم !
به نام خدای جهادی
جهادی کشاورزی - خراسان جنوبی - نهبندان - روستای رومه - دی ماه 1390
شب اول : رومه
بعد از اینکه یک دوری در روستا می زنیم ؛ هوا تاریک می شود. طبق عادت هر جهادی ، نماز در مسجد خوانده می شود. در کل 5 نفر هستیم در مسجد. دلم برای عید پارسال تنگ شده. برای زیارت عاشورایی که همین جا خواندین. برای تراکم بالای صفوف نماز.
بعد نماز از کوچه های تاریک رومه درِ خانه ی کدخدازاده می رویم تا هماهنگی های فردا را با او انجام دهیم . به خانه ی عالم روستا که تازه ساخته شده و مبله ! تحویلمان داده اند بر می گردیم . نفت چراغ را رحیمی پر کرده . دستشویی شلنگ ندارد. شام نداریم . خدا را شکر .
در می زنند . کدخدازاده است . سه تا متکای قرمز آورده.
در می زنند . رحیمی است . نان آورده و تن ماهی.
قبل از خواب چند بار آبگرمکن را تست می کنیم تا از آب گرم آن اطمینان پیدا کنیم . بچه ها نگرانند.
صبح هوا سرد است . خیلی سرد. صدایم بالا نمی آید تا حمد و سوره را بخوانم . بچه ها بیدار می شوند . یکی از آنها سراغ آبگرمکن را می گیرد...
بعد نماز می خوابیم تا ساعت هفت و نیم . هشت با کدخدازاده قرار گذاشته بودیم . دسته بیلش شکسته بود و مشغول تعمیرش بود. سوار ماشین اش می شویم و به روستای محمودعلی که 15 کیلومتر با رومه فاصله دارد می رویم تا نهال تهیه کنیم . صاحب درختچه های زرشک حلال کرده برایمان هرچه می خواهیم کنده کنیم و ببریم . سعی می کنیم از پاجوش * های کوچک شروع کنیم . آنها را باید از ریشه جدا کنیم . سخت است. زرشک تیغ دارد. دست هایمان جرواجر می شوند و بی نتیجه می مانیم .عقلمان را می دهیم دست کدخدازاده و یکی از اهالی روستا. می گویند درخت را کامل بیرون بیاوریم . خسته شده ام . حرفش را قبول می کنم . دور درخت را کنده می کنیم و با هل دادن ، درخت بی نوا را می اندازیم . با تبر و تیشه و اره به جان آن می افتیم . 15-16 تا نهال ردیف می شود. ما بقی درخت را سر جایش قرار می دهیم تا لعن و نفرین مفت برای خود نخریم. بچه ها از درخت های دیگر قلمه ** گرفته اند.
به رومه که بر می گردیم ، کدخدازاده از بیراهه می اندازد تا در روستا کسی او را نبیند و نهال هایش را به سلامت به مقصدش که همان زمین اش باشد برساند. جای هر درخت را مشخص می کنیم. اذان می گویند. می رویم برای نماز . ریشه ی درخت ها یک ساعتی هوا خورده اند . نگرانم . از مسجد که بر می گردم تمامی چاله ها را کنده اند . نهال ها را به خانه هایشان راهنمایی می کنیم و آب را می بندیم پایشان .
یکی از اهالی یک تکه ریشه ی درخت را که قاعدتن به دردی نمی خورد در دستش می گیرد و به سمت من می آید. خواهش می کند تا اجازه دهم در زمینش بکاردش . بهت زده قبول می کنم . بعد می رود سمت زمینش و با غیرت بیل و کلنگش را به خاک می کوبد. اشکم در می آید ...
پاورقی های * و ** : درخت ها روش های تکثیر متفاوتی دارند. کاشتن بذر آن ساده ترین روش است . خوابانیدن شاخه در خاک ، قلمه زدن و پاجوش گرفتن از درخت هم در آخر به ما درخت می دهد. بعضی گیاهان مثل انار ، فندق ، زرشک و ... هر ساله از کنار تنه اصلی شان شاخه هایی در می آید که اگر با ریشه جدا شوند ، حکم نهال را دارند . در روش قلمه هم شاخه هایی از گیاه به اندازه و قطر یک مداد قطع می شوند و با رعایت چند نکته ساده و کاشت آنها در ماسه تا بهار آینده ریشه دار می شوند.
پ.ن : جهاد نهبندان ، هفت هزار نهال را برای منطقه خریداری کرده و تحویل اهالی منطقه داده است . از این هفت هزار تا ، پنج هزارتایش سهم رومه بوده . از این پنج هزار نهال ، 5تایش فقط توانسته به حیات خود ادامه دهند. نتیجه ی عقلانی : زرشک در رومه جواب نمی دهد .
روایت کدخدازاده : گفته اند از قائن (شمال خراسان جنوبی) جهاد نهال خریده و در بیرجند است . بار بزنید و بروید بکارید. رفتیم بیرجند. اتاقی درخانه ای بود که کلی نهال روی هم تلنبار کرده بودند. یک عالمه چوب خشک ! طرف می گفت 500 هزار تومان اتاق را اجاره کرده برای همین یکی دو روز . نهال ها را دانه ای 400 تومان خریده از باغدار و فروخته به جهاد 800 تومان . بار زدم و آمدم رومه و کاشتیم . هیچ کدام نگرفت ... بهش گفتم این نهالا که همه اش خشک شده . گف: به من ربطی نداره . من پولم رو از جهاد می گیرم .
نتیجه نهایی : زرشک در رومه جواب نمی دهد !