هر آن که دندان دهد ؛ نان دهد ؛ درد دهد ؛ دوا دهد !
شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۴
بهترین توصیف برای وضع مد نظر این است که گاهی اوقات اصلا نمی شود ! یعنی هر کاری می کنی نمی شود. دور از جانتان آدمی چهارپا که نیست ؛ عقل دارد و یکی - دو بار که وقتی همه چیز درست است و یکدفعه نمی شود ؛ متوجه می شوی که کار از جای دیگری گیر است.
و گاهی اوقات هم هیچ کاری نمی کنی و باز هم نمی شود. انگاری قرار است نشود. بعد از مدتی یکدفعه می شود و تا بخواهی خوشحالی کنی می بینی که نشده و دوباره وارد "فاز نمی شود" می شوی !
فارسی سلیس بگویم ؛ آدم وقتی چیزی را بخواهد و نتواند یحتمل باید ناراحت بشود. اگر ایمان داشته باشد ، راضی می شود به رضای خدایش و اگر مثل ما کمیتش لنگ بخورد از داخل خودش را می خورد. از داخل که می گویم جایی است بین جناق سینه تا نرسیده به ناف ! داخل یعنی آنجا !
خب خیلی اتفاق افتاده ولی هر کدام از داستان ها برای خودشان مرتبه ای دارند و شرایط هر کدام با هم فرق می کند. حس می کنم که زیادی مقدمه گفته ام و باید حرفم را بزنم. حرف این است که تلاش برای نا امید شدن از غیر خدا خودش جزو راه است. جایی که از "می شود یا نمی شود"ها خسته می شویم ، باید رسما دستها را به نشانه ی تسلیم پیش خدا بالا بیاوریم. و این گاهی اوقات با روش "یهویی" قابل حل است !
و گاهی اوقات هم هیچ کاری نمی کنی و باز هم نمی شود. انگاری قرار است نشود. بعد از مدتی یکدفعه می شود و تا بخواهی خوشحالی کنی می بینی که نشده و دوباره وارد "فاز نمی شود" می شوی !
فارسی سلیس بگویم ؛ آدم وقتی چیزی را بخواهد و نتواند یحتمل باید ناراحت بشود. اگر ایمان داشته باشد ، راضی می شود به رضای خدایش و اگر مثل ما کمیتش لنگ بخورد از داخل خودش را می خورد. از داخل که می گویم جایی است بین جناق سینه تا نرسیده به ناف ! داخل یعنی آنجا !
خب خیلی اتفاق افتاده ولی هر کدام از داستان ها برای خودشان مرتبه ای دارند و شرایط هر کدام با هم فرق می کند. حس می کنم که زیادی مقدمه گفته ام و باید حرفم را بزنم. حرف این است که تلاش برای نا امید شدن از غیر خدا خودش جزو راه است. جایی که از "می شود یا نمی شود"ها خسته می شویم ، باید رسما دستها را به نشانه ی تسلیم پیش خدا بالا بیاوریم. و این گاهی اوقات با روش "یهویی" قابل حل است !
زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی ، یهویی ، به نیت حسرت تمامی حسرت داران
این روزها ...
این روزها ؛ سخت است اما خوب است. دلم در برزخ است و گاهی می رود و گاهی بر می گردد.
این روزها ؛ فقط خداوند است که می داند چه خبر است ... پس مرا با خلق خدا چه کار ؟!
پ.ن : درب اردوگاه حضرت صاحب الزمان (عج) به روی جوانان باز شده. دعا کنید لایق بدانند و راهمان دهند. تو رو اباالفضل دعا کنید!
پ.ن 2 : دوا بده ، درد بده ، درد بده ، هر چی دارم ازم بگیر ، به من یه کربلا بده ... آقای من ... اللهم اجعل محیای محیای من ... و غیره.
که باید از یادواره ی شهدایی که چهارسال آرزوی برگزاری اش را داشتم و بالاخره به لطف خود شهدا برگزار شد و فراز و نشیب ها و لطف و مرحمت هایی که از عالم غیب دیدم و رسید ؛ بنویسم و نمی نویسم؛این روزها ؛ خدا نزدیک تر است ؛ آسمان آبی تر است ؛ ستاره ها نورشان بیشتر شده و ماه مثل خورشید می درخشد.
که باید از تجربه ی طاقت فرسای پارو نزدن که در آخر به ادای پارو نزدن منجر می شود ؛ بگویم و فشار آن را به جایی منتقل کنم و نمی کنم؛
که درب روبرویی ام شش قفله است و زلیخا هم از پشت سر دارد می رسد و کوبیدن و لگد زدن هم افاقه نمی کند و من باید همه ی اینها را برای کسی بگویم و نمی گویم؛
که چله ام به ده نرسیده شکست و دوباره چله گرفته ام؛
که شنبه خوشحالم و یک شنبه رو به موت و سه شنبه اش مریض و چهارشنبه سرخوش و پنج شنبه و جمعه اش یکی در میان زار و نزارم؛
که اتفاقاتی که نمی فهممشان ولی به سرعت پیرامون من رخ می دهد و انگاری عالم دارد برایم پوست می اندازد و من بی خیالم؛
که باید صبر کنم و سکوت که هر دوتایش سخت است و جان آدم را به لب می رساند که عالم را دیوانه کرده ام با این همه عجز و ناله و کولی بازی درآوردنهایم؛
و خیلی "که" های دیگر که می گذرد و روزگار به احدی وفا نکرده ... دلش برای من می سوزد حالا ؟!
این روزها ؛ سخت است اما خوب است. دلم در برزخ است و گاهی می رود و گاهی بر می گردد.
این روزها ؛ فقط خداوند است که می داند چه خبر است ... پس مرا با خلق خدا چه کار ؟!
پ.ن : درب اردوگاه حضرت صاحب الزمان (عج) به روی جوانان باز شده. دعا کنید لایق بدانند و راهمان دهند. تو رو اباالفضل دعا کنید!
پ.ن 2 : دوا بده ، درد بده ، درد بده ، هر چی دارم ازم بگیر ، به من یه کربلا بده ... آقای من ... اللهم اجعل محیای محیای من ... و غیره.
- ۳ نظر
- ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۴