یَا أَلْطَفَ مِنْ کُلِّ لَطِیفٍ
نمی دانم آخرش روزی و روزگاری، چه باشم و چه نباشم، پیش خودم می گویم کاش همانموقع همانجا همان لحظه که فلان و بهمان ، قلم پایم می شکست، سرم گیج می رفت، با مغز می افتادم زمین یا ون های توحید - ونک از رویم رد می شدند ؟ می گویم ؟
زندگی ما رو به جلو است ؟ اینی که الان هستیم از آنی که بودیم بهتر است ؟
اگر نقطه صفر هر سال را همین شب های قدر بدانیم ، بعد از آن [ان شاء الله] پاک و پاکیزه شویم، یعنی فرصت دوباره برای جلو رفتن تا سال بعد. سال بعدش می رسیم سر حساب و کتاب که چه مانده و چه از کف دادیم. اگر ببخشد اندوخته بیشتر می شود و اگر نبخشد یا فرصت ندهد که بگوییم ببخشد ، می شود از کف داده.
آدمی بهتر نیست اگر قرار است بدتر بشود به شب قدر نرسد ؟ این خودش لطف محسوب نمی شود؟
سبحانک یا لا اله الا انت ، الغوث الغوث ، خلصنا من النار یارب.
پ.ن 1 : ضایع ترین حالت برای نویسنده این است که قبل از شب قدر بمیرد. خداوندا به مهربانی ات بنده ات را رو سیاه از این دنیا نبر!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.