در جهادی امسال ، حرفهای نسل های گذشته بود که برای نسل میانی رضوان مطرح می شد. قدیمی ها آمده بودند تا نسل اجرایی رضوان را راه نشان دهند. قدیمی تر ها آمده بودند و سینه هایی پر از حرف داشتند. و اردو پنجی ها به پایین گوشی برای شنیدن. جهادی امسال جهادی گفتمان بود. جهادی که در آن سرعت کارها بسیار بالا بود. پروژه های عمرانی همگی از دم تمام شدند. فرهنگی ها ترکاندند. پای جوانان همه ی روستاها به محل اسکان باز شد. چند جلسه مفصل در موضوعات مختلف با جوانان و اهالی گذاشته شد. مردم به زبان آمدند و منطقه تکان شدیدی خورد. جوانان ، پیرمردها و کودکان در پروژه های عمرانی بیل و کلنگ زدند. از غذای شهرداری خوردند و شهردار ، برایشان دهونه ی مدل گروه های کاری سوا می کرد.
امسال نسل اول رضوان آمده بود تا ورودی های جدید را ببیند و نسل جدید رضوان آمده بود تا نقشه راهی که می رود را با نقشه ی موسسین وفق دهد. امسال به شدت روی نیروی انسانی سرمایه گذاری شد. مولفه های جدی جهادی به صورت مستمر برای اعضا تبیین گردید . ما که خودمان در وسط گود قرار داشتیم به وجد آمده بودیم !
امسال مسئول فرهنگی خارجی نداشتیم. خیلی اتفاقات نیفتاد ولی در عوض خیلی اتفاقات جدیدی افتاد. امسال امثال حسن مرصعی نتوانستند بخوابند و خوب بیل بزنند. از بس که سوال جواب دادند و گعده ساختند و پرداختند ! حاجی قاسمیان دیگر فرصت جواب دادن به سوالات پیش پا افتاده را نداشت. سوالات گزینش می شد. آواز حاجی هم کمتر شد !
امسال برنامه ریزی مسئولین خیلی قوی بود. مسئول مسافرت ، مسئولی بود که علاوه بر برگزاری مسافرت ، کلی نیروی دسته چندم را مدیریت آموخت. با توکل و صبر و جدیت و همت آشنا کرد. نیتش خالصش بود که هر چه بافته بود را برایش پنبه کردند. "اتوبوسِ رفت" تا مشهد رفت و دور زد. بچه ها در اتوبوس برگشت چند شقه شدند و بعضا دیرتر رسیدند. "قطارِ برگشت" داستان خودش را داشت ! ولی ...