جوان ایرانی ، چالش ها و تهدیدها
به نام خدا
موضوع انشاء : دوست خوب چه ویژگی هایی دارد ؟
بر همه کس واضح و مبرهن است که "دوست" داشتن و "دوست داشتن" فی نفسه خوب است. یعنی شما چه "دوست" داشته باشید ، و چه "دوست داشته باشید" چیزی را مثلا ، خوب است. چون لابد فطرت انسان سرچشمه اش می باشد و فطرت هم خوب است !
مثلا فرض بفرمایید همین اصغر آقا ، همین دوست شفیق و یار قدیمی من. ایشان آب زرشک را دوست دارد. من را هم ایضا. این دوتا فی نفسه خوب هستند چون از فطرت او می آیند احتمالا. یعنی فطرت آب زرشک پسند او من را هم پسندیده. پس نسبتی بین من و آب زرشک در فطرت ایشان وجود دارد که در جای خود قابل بحث است.
یا مثلا یکی از اطفال ردیف دوم. این آقای بی خرد پارسال توی صورت من تف کرد و من هم چون نتوانستم بگیرمش ، بهش گفتم #### و او هم رفت گذاشت کف دست آقای سهرابی. باقی ماجرا بماند ولی من به این نتیجه رسیدم که این آدم از اساس با فطرت من سازگاری ندارد. اما همین اصغر آقا همزمان با آب رزشک و من ، با ایشان هم طرح دوستی ریخته اند و رفیق جون جونی هستند. تحلیل این مثلث دوستی و دشمنی را به زمان دیگری موکول می کنم اما توجه به رابطه ی آب زرشک و آن آقای ردیف دوم که تف می کند ، می تواند بسیاری از معماها را حل کند.
نکته ی دیگری که نباید مغفول واقع شود ، عمق دوستی است که همانند استخری که از قسمت کم عمق شروع می شود و با حرکت به سمت تهش عمق پیدا می کند ، آن هم عمیق می گردد. بعضی رفاقت ها مثل حوض هستند. عمیق نشده تمام می شوند. از حوض می توان برای شستن صورت و نهایتا گذاشتن پاها در آن استفاده کرد. بعضی از رفاقت ها هم به اندازه ی استخر هستند. وقتی شخصی از قسمت کم عمق به عمیق می رود ، در صورت بلد نبودن شنا ، احیانا اگر غریق نجاتی در آن حوالی باشد ، بیرون می کشدش و گرنه این رفاقت او را به ورطه ی هلاکت پرت می کند. اگر هم شنا بلد باشد، نهایتا به ته استخر می رسد و بیرون می آید و لباس می پوشد و می رود یک استخر دیگر!
رفاقت های به ابعاد دریا و اقیانوس و این جور داستان ها ، بحث های پیچیده ی معرفتی است که بعید می دانم در تحمل این کلاس بگنجد. منتها همین قدر خدمتتان عرض کنم که دریا تهش یک شهر دیگر است و اقیانوس هم که اصلا ته ندارد. فتامل !
منتها همه ی این ها را گفتم که بگویم دوست دیگری دارم که نمی دانم رفاقتمان ریشه در فطرتمان دارد یا نه. ولی خوب خیلی حال می دهد وقتی با هم هستیم. شبیه قضیه ی خر و تی تاپ مثلا. یادم می آید قدیم ها که سرش خلوت تر بود ، قرار گذاشتیم بعد از مدت ها دوری ، به بهانه ی خوردن هویج بستنی هاشم آقا همدیگر را ببینیم. حدود یک ساعتی از قرارمان گذشت و خبری نشد از آمدنش. هفته ی بعد تماس گرفت که فراموش کرده و من هم به رویش آوردم که کلی جلوی مغازه ی هاشم آقا ایستادم تا بنده خدا یک لیوان نصفه هویج بستنی برایم بیاورد که نکند فقیر باشم و آب لب و لوچه ام جلوی مغازه اش بچکد ! اما بعد ته دلم سوخت که چرا شرمنده کردم بنده خدا را. لابد کار مهمی داشته که داستان از هوشش پریده.
حالا که دیگر سرش شلوغ شده ، هر چقدر زنگ می زنم ، پس می زندم. هرچه قدر تلگراف برایش می فرستم ، نمی فهمم می خواندشان یا نخوانده تایشان می کند و با آن زیر ناخن ها و لای دندانهایش را سمباده می کشد ! بعد از مدتی هم تلگرافش می آید که به خاک سیاه نشسته و شیتیل می خواهد. پاکت پول را زبانی می کنم و برایش می فرستم و تا مدتی خبری از او نمی شود. با این حال یک بار بعد از کلی صف تلفن ایستادن توانستم آن ور خط گیرش بیندازم ، گفت قطع کنم که منتظر تلفن مهمی می باشد. اما همین که صدایش را شنیدم کلی بی تابی هایم رفع شد. خیلی هم خوب.
با این همه تفاسیر می دانم تمامی این کم محلی ها از روی گرفتاریش است. من می دانم که او در ته ته فطرت من ریشه دارد. اگر جواب نمی دهد ، چون نمی تواند. حتما کار مهم تری دارد. اصلا مهم نیست که برایش مهم باشم یا نه ؛ اصل آن است که برای من مهم است! به نظر من این رفاقت اگر اقیانوس نباشد و دریا هم نتوان نامیدش ، چیزی بین دریاچه و دریا می باشد و به نظر حقیر لفظ دریای خزر بسیار برازنده ی این دوستی می باشد چرا که نه دریاست و نه دریاچه.
پر چانگی کردم ؛ ولی اگر اجازه بدهید ، پرده از این موضوع مهم بردارم که همین اصغر آقای یار و هم رکاب بنده و رفیق گرمابه و گلستان آن پسره ی بزاق پران ، هفته ی پیش به خاطر اینکه پنج دقیقه پایین پله های مدرسه منتظرم ماند چنان "ننه من غریبم" بازی در آورد که کولی های محل ما اگر می توانستند این اعمال شنیع را انجام دهند ، مردم به جای یک پیمانه ، گونی گونی برنج بارشان می کردند. یعنی لجم گرفت که حتی نپرسید از ماجرای لکه ی قرمز روی لباس سفیدم !
در آخر به نظر من عمق علاقه ی اصغر آقا به آب زرشک ، بیشتر از علاقه اش به آن پسره ی جوعلق است. ولی رسیدن به این موضوع که جایگاه بنده در این رقابت تنگاتنگ کجاست را بررسی نشانه های مختلف رفتاری وی مشخص می کند که از حوصله ی این کلاس و جناب استاد خارج است. ولی اصغر آقا اگر مثل دیروز و هفته ی قبلش و ده روز پیش و شب هفت مادربزرگ مرحومش من را آب زرشک مهمان کند ، از پول توی جیبش بزند و مرام بگذارد ، دیگر آن طور که باید و شاید مهم نیست. تهش کار می کنم و ده برابر پولی که بابت آب زرشک برایم خرج کرده را برایش خرج می کنم. اصلا برای خودش و آن پسره ی تفی نفری دوتا لیوان بزرگش را می خرم. اینقدر بخورند که اطبا اندر فواید بولشان لب به سخن بگشایند و دماغ اشتران را به خاک بمالند !
این بود انشای من !
- ۵ نظر
- ۲۰ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۵۲