مکانیراسیـــــون 2
یعنی معدلم رو همین یک درس به شدت تحت تاثیر خودش قرار داده !
من از این به بعد اعتماد به نفس دارم !
- ۱ نظر
- ۱۲ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۵۹
مکانیزاسیون دانش و مهارتی است که در کشاورزی به معنای افزایش تولید و بازده کار و همچنین صرفه جویی های اقتصادی و بهینه سازی در بنگاه های تولیدی کشاورزی است. یک مهندس فارغ التحصیل رشته مکانیزاسیون کشاورزی توانایی مدیریت یک واحد تولیدی مثل یک مزرعه را دارد. مکانیزاسیون کشاورزی رشته ایست که حدود 7 سال پیش در بعضی دانشگاه های کشور اضافه شده است. مکانیزاسیون کشاورزی رشته ی من است !
امروز امتحان مکانیزاسیون (1) داشتم. اولین درس خیلی تخصصی در دوره تحصیل چهار ساله ام. اکثر سوالات همانطور که از اسم درس و هدف آن پیداست، تحلیلی بود. سوالات با توجه به صلاحدید دانشجو ممکن بود جواب های مختلفی داشته باشد به شرط اینکه توجیه منطقی و علمی برای هر تصمیم بیان شود.
با ژست یک مهندس ، امتحان را شروع کردم و در میدان کارزار مکانیزاسیون قرار گرفتم. سوالاتِ اول، خیلی مهم نبودند. بیشتر به تعاریف و مباحث نظری و ساختار کشاورزی کشور مربوط می شد. دو سوال آخر مسائلی بود که باید به صورت تحلیلی محاسبه می شد. به ویژه سوال آخر که خلاصه ی کلیه مباحث در یک مساله گنجانده شده بود و برای نمره دادن قطعا به صورت ویژه مورد توجه استاد درس قرار می گیرد.
روضه نخوانم ! مکانیزاسیون (1) محلی برای اثبات جنم مدیریتی و دید وسیع مهندسان جوان این مرز و بوم بود و حقیر هم دستی بر کمان اثبات لیاقت بردم.
در سوال آخر مزرعه ای 1800 هکتاری جهت کشت بهاره ی ذرت در نظر گرفته شده بود. باید چهار عملیات شخم، خرد کردن کلوخه (دیسک زدن)، تسطیح (ماله) و کاشت بذر در مدت 54 روز انجام می شد. مدیریت تعداد ادوات و میزان ساعت کاری هر کدام توسط دانشجو محاسبه و نتیجه گیری ارائه می شد. جان این سوال ، پرسش آخرش بود که خواسته بود تعداد تراکتورهای مورد نیاز در این مزرعه را به صورت تخمینی محاسبه کنیم.
حقیر، به عنوان یک مهندس جویای نام، شروع به تحلیل کردم. جداول زیبایی کشیدم که بعید می دانم کسی در برگه اش این طور مایه گذاشته باشد. از 54 روز کاری 4 روزش را حذف کردم تا در صورت بروز مشکلات غیر قابل پیش بینی ، کار کاشت با مشکل مواجه نشود. برای استاد، ریز و جزئی نوشتم که در ذهنم چه می گذرد و این مغز به چه چیزها که نمی اندیشد. حتی می خواستم یکسری نمودار که استاد در کلاس مطرح نکرده بودند ، جهت گندگی رسم کنم که فرصت مجال نداد ...
بعد از امتحان به صورت اتفاقی بحثی میان علما راجع به سوال آخر در گرفت. در آنجا اعدادی را از رفقا شنیدم که به ذهنم آشنایی نمی کرد. من برای این مزرعه 27 دستگاه گاو آهن ، 50 دستگاه دیسک و همین مقدار ماله و کارنده در نظر گرفته بودم و در آخر هم با کلی صغرا و کبرا چیدن ، به این نتیجه رسیده بودم که حدود سی تراکتور برای یک عملیات کاشت صحیح و اقتصادی لازم است.
اکثر دانشجویان ، به عددی بین سه و پنج برای تراکتورها رسیده بودند و همین مقدار برای سایر ادوات. "اکثرا" که می گویم یعنی همه غیر از من ! حتی آن دخترکی که می کوبد از آن سر تهران می آید این سر کرج تا مهندسی ماشین های کشاورزی اش را بگیرد و فردا هم حتما در بیابان خدا زیر آفتاب داغ در مزرعه بیل بزند و دانه بکارد. تراکتور براند و کمباین سر و ته کند !
و بیچاره مکانیزاسیون کشاورزی کشور
و بیچاره گروه ماشین های کشاورزی دانشگاه تهران
و بیچاره تررضوان
و بیچاره تر تر مردم نهبندان اعم از چاهداشی ، رومه ، دهنو، میغان ، سیدال، چشمه زرد و ...
پ.ن : به نظرم این قضیه بیشتر گریه دارد تا خنده. (ادامه اش حذف شد)
متن فوق دیروز نوشته شد.
به لطف رفقا اسکن پنج صفحه نمونه سوال امتحان به انضمام جواب های آن برایم فرستاده شد و این چند روزه مشغول مطالعه ی همین پنج صفحه برای امتحان هستم ! گویا دستخط و جواب ها مربوط به یکی از خواهران گرامی است. اما نکته ی قابل توجه این است که در پاسخ سوالات و مسائل چیزی که به وضوح به چشم می آید ، سخت گرفتن راه حل ها و پیچاندن لقمه دور سر است طوریکه راه حل های ما نصف خط و راه حل های آنها چند سطری را مصرف می کند. مثلا در یکی از سوالات پایین راه حل خودشان نوشته اند راه حل دیگر و جواب مشترک ما پسرها را مرقوم نموده اند که به عینه شاهد آن هستیم که چهار خط را در نصف سطر جا داده ایم البته بماند اینکه نصف محاسبات را در ذهنمان انجام داده ایم و همه چیز را به کتابت در نمی آوریم!
اینکه این خوب است یا بد را نمی دانم فقط از واضح هم کمی آنطرف تر است که این وسط فرقهایی وجود دارد ! منتها نمی دانم چرا اصرار دارند "لا فرق بینهما ..." !
دخترک می کوبد از آن سر تهران می آید این سر کرج تا مهندسی ماشین های کشاورزی اش را بگیرد و فردا هم حتما در بیابان خدا زیر آفتاب داغ در مزرعه بیل بزند و دانه بکارد. تراکتور براند و کمباین سر و ته کند !
تب دیدن فیلم های تخیلی این روزها شایع شده.
یادم می آید آن زمانی که حضرت سیدعلی در یکی از کشورهای ملک وسیعشان فرمانداری مورد تایید داشت، و آن فرماندار در جمع کشورهای عضو سازمان ملل سخنرانی می کرد، همیشه تا دیروقت پای تلویزیون می نشستیم و با اینکه سن و سالی هم نداشتیم اما کلماتی را گوش می دادیم که بعضا هم نمی فهمیدیم روی هم یعنی چه ! اگر اشتباه نکنم در اجلاس دوربان 2 که در سوییس برگزار شد بود که فرماندار پشت تریبون آمد و ابتدای حرفهایش دو تا دلقک عربده کشیدند و بعدش طبق معمول از این کشورهای ایادی ظلم و استکبار سالن را به نشانه ی اعتراضشان ترک کردند و معمولا روی هم نه - ده کشور هم نمی شدند. او حرف خودش را می زد و کار خودش را می کرد و صدایش بعدها در می آمد که چه شده است !
امروز امتحان عملی تراکتور داشتم !
فقط من نتوانستم سر امتحان حاضر بشوم چون همزمان امتحان دیگری داشتم که سوال اولش فقط یک ساعت شیرین وقت گرفت! و تا به سوال سومش برسم تمامی سواد کج و کوله ام را از کف دادم. بعد از امتحانی که تا لحظه آخر همه برگه هایشان را سفت چسبیده بودند و در جواب سه دختری که اطرافم نشسته بودند و جواب سوال دو را می خواستند و من هم بهشان گفتم نمی دانم! به سمت جزیره (گروه ما به دلیل جدا بودن از مجموعه دانشکده این لقب را به خود گرفته) راه افتادم از برای امتحان عملی تراکتور! و از برکات این امتحان دو ساعته که به خاطر رساندن پدربزرگم اینها به خانه شان پنج دقیقه با تاخیر سر آن حاضر شدم این بود که شاهد هنرنمایی باقی دانشجویان سر امتحان تراکتور نبودم و وقتی رسیدم جمعی را چون لشگر شکست خورده ای دیدم که به دیار خویش باز می گشتند.
از آنجایی که سیستم آموزشی دانشکده را به خوبی می شناسم و کاربرد کشک را در آن به وضوح می بینم ، به سالن تراکتورها رفتم و خواستار گرفته شدن امتحان از شخص خودم شدم. اوستا گفت که حوصله ندارد دوباره تراکتور را بیرون ببرد تا من سوار آن شوم و دنده عقب بروم و گاو آهن را به آن متصل سازم و تنها به چند پرسش بسنده می کند. سه سوال پرسید و هیچ کدام را بلد نبودم. فرمودند دوری بزنید و بازگردید تا مجدد از شما سوال بپرسم! دوری زدم و بازگشتم و اوستا فرمود چهار از پنج به تو دادم ! و من تشکر کردم و کاربرد سایر لبنیات نظیر دوغ و ماست را نیز در سیستم آموزشی دانشکده را درک کردم.
جدا از این حرفهای 1 : بیشتر مایل بودم نمره کم بگیرم و وقتی درسی را نمی خوانم و در آن ضعیف هستم ، دوست دارم تنبیه شوم و نمره کم بگیرم و سرم عاقبت به سنگ بخورد. تا به امروز این اتفاق نیفتاده و خیلی از این بابت ناراحتم. بدون تلاش موفق می شوم و این به تنهایی بسیار برایم آزار دهنده است. دعا کنید این ترم یکی - دو درسم را بیفتم تا شاید فرجی شود.
جدا از این حرفهای 2 : استادی را دوست دارم که من را بچزاند. خاطرات خوب مدرسه ام از معلمینی است که سخت گیری و جدیت بیشتری در کارهایشان داشتند. چانه نزدم سر نمره بالای تراکتورم و نچسبید!
جدا از همه ی این حرفها: متاسفانه سینمای ما ...