کلاس
و هستند دانش آموزانی که برای ناراحتی معلمشان ناراحتند. ناراحتی مقدس !
- ۱ نظر
- ۳۱ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۳۹
این نوشته ، همانطور که از تاریخش پیداست ؛ موقعی نوشته شده که چند ساعت از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری می گذرد. ناراحت هستم ولی قصد ندارم خودم را از همه ناراحت تر نشان بدهم چون نسبت به باقی دوستان کمتر برای اسلام و انقلاب زحمت که چه عرض کنم ، کاری انجام داده ام. اما امشب دل گرفته ای دارم از چند مورد و می نویسم تا حس و حالم برایم بماند و از یادم نرود.
اول اینکه من در بین طرفداران سبزی ها بزرگ شده ام. نصف بیشتر رفقایم از عناصر اغتشاشگر و معترض بودند که به لطف دیگر رفقای امروزم چپ و راست شدند و رفتند پی کارشان و ما به عنوان ورشکسته در روزگار رفاقت ماندیم. امروز اما خوشحالند و دست از مزخرف نویسی بر نمی دارند. خودشان را از تک و تا نمی اندازند ؛ که تا یادم هست اینطور بوده اند و چیز عجیبی نیست حکایت این شب های خیابان ها و کوچه های شهر.
دوم ؛ مردم این سرزمین که به دست خودشان سرنوشتشان را رقم زدند. سخت گذشت بهشان که احساس کردند منجی می خواهند و حق هم دارند که وضع موجود را به نحو احسن تغییر بدهد. خوشحالند و فیلشان یاد هندوستان زمان اصلاحاتشان کرده اند. این مردم ، همان مردمی اند که همیشه با کم و کاستش بوده اند ؛ غر شان را می زدند در تاکسی ها و اتوبوس ها و فحششان را هم می دادند اما هم وطن بودیم. در هیئت ها و دسته ها با هم سیاه می پوشیم و نیمه شعبان شربت و شیرینی شان را می خوریم ! این مردم باید برسند به آنجا که خودشان بیایند و دست بگذارند روی انقلابی ترین افراد. باید برسند به آنجا ؛ نه از روی شکم سیری و چشم و هم چشمی و از لج این و آن !
سوم ؛ رفقای حزب اللهی که دل و دماغ ندارند امشب اما دل داری می دهند همدیگر را ، امیدوار می کنندت و مصداق می آورند از سنت های خداوند. کریمانه برخورد می کنند و اگر درشتی بشنوند با ملایمت از آن می گذرند.
چهارم ؛ دیگر رفقای حزب اللهی که صرفا آسیب شناسی قضایای پیش آمده را با هدف جناح روبرو پیگیری می کنند. استدلال می کنند که ممکن است در جای خودش درست باشد که شما باید با ما می بستید و شما باید فلان می کردید و بهمان. بعضیها زیرآب همه چیز را از دم زده اند و به وجود رقیب مقابل اشکال گرفته اند که خود داستان جدایی است. چه آنها که ما جلیلی ها را می زنند و چه رفقای طرفدار جلیلی که بدون استدلال فقط شعار می دهند ؛ همه شان انگار یادشان رفته اشتراکات را ؛ از یاد برده اند آن روزگار را ؛ که فراموشی شان گذراست و بعد خوابیدن شلوغی ماجرا ، به روز اول بر می گردند ؛ انشاءالله
و پنجم ؛ من که بعد از اعلام قطعی نتایج ؛ برای تغییر روحیه به مسجد محل رفتم. بین دو نماز جناب پیش نماز حرفهای متداول پیروزی ملت ایران و حماسه سیاسی و ... را زدند و البته یک بند اضافی که تملق جناب روحانی بود که ناشی از خوشحالی زاید الوصف شان بود. در هنگام خروج ، از بد حادثه با حاج آقا روبرو شدم و بد مستی امشب را سرشان خالی کردم که الحق و الانصاف مثل برق گرفته ها ، فیوزشان پرید ! خدا ببخشد من سر تا پا تقصیر را.
و ششم ، رهبری که امشب برایش گریه کردم ؛ شاید میلشان چیز دیگر بود و راضی به رضای خداوند شدند. کسی که بهتر است مثل من برایشان ننویسد که حقیقتا جسارت است به محضرشان.
و هفتم ؛ صاحب مان ،
و هشتم خدای صاحب زمان مان !