بدرودودوصدبدرود
يكشنبه ۱ تیر ۱۳۹۳
ساعت سه و نیم عصر روز شنبه. آخرین روز خرداد پر حادثه .
محوطه ی اصلی گروه خلوت بود. حتی خلوت تر از روز خداحافظی فرهاد مجیدی یا مهدوی کیا. بدون هیچ عکاس یا خبرنگاری. دخترکان بزک کرده و پسران سیب زمینی تشریف نداشتند تا هرر و کررشان در فضا بپیچد و هر جنبنده ی جدیدی را به خودشان متوجه کند. ما قدیمی ها که عادت کرده بودیم.
سکوت سرد و غم انگیز خراب شده ی محل تحصیل من و یک سری موجود دوپا. چهار گوشه ی گروه را بوسیدم و در حالی که برای دوربین مدار بسته دست تکان می دادم ، در را باز کردم و خارج شدم. الان که فکر می کنم متوجه می شوم که پشت سرم را هم نگاه نکردم.
حالا بعد از چهار سال باید جواب بدهم :
چه چیزهایی به من اضافه شده ؟
چه چیزهایی را از دست داده ام ؟چرا ؟آیا درست بوده ؟ با ذکر دلیل.آیا درست بوده ام در این مدت ؟ بدون ذکر دلیلبعدش چی ؟بعدش هیچی ، الان چی ؟!از تو پرسیدیم از مسئله ی دوری و عشق ...
- ۷ نظر
- ۰۱ تیر ۹۳ ، ۱۸:۱۷