بوی لذّت دنیا به مشامشان رسیدهها
بی خوابی به سرم زده. فکرم مشغول است. مشغول به کارهایی که می توانم انجام بدهم و در اصل باید انجام بدهم.مشغول ارتباطاتی که باید شکل بگیرد. ملاقاتی هایی که باید انجام بشود و ماموریتی که در نهایت با موفقیت به سرانجام برسد.
همه ی این حرکت ها و تلاش ها هدفی در پشت و روبروی خود دارند بسیار مقدس، قابل احترام و حائز اولویت و اهمیت. منتها مسیر ، مسیری ست پر از دل بستگی ها و لذائذ دنیوی. کم بیاورم کارم ساخته است. چشم باز کنم شده ام یکی مثل همین ها.
[عکس تزئینی ست !]
شاید نیمه شب بیشترین نیاز را به کاری داشته باشم که به من گوشزد کند "هیچ نیستم" و خطر افتادن را.
سبحان ربی الاعلی و بحمده ، سبحان الله ، سبحان الله ، سبحان الله
رب صلی علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
.
.
.
الله اکبر ...
پ.ن : "ازنفسافتادهها، پشیمانشدهها، بوی لذّت دنیا به مشامشان رسیدهها"
- ۱ نظر
- ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۱:۴۱