تذکر لسانی ، وظیفه همگانی
شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۰
بین نماز مغرب و عشا بود. نماز غفیله ملت تمام شده بود و آقای میکروفون به دست دعای "اللهم انا نسئلک و ندعوک..." را خوانده بود و بعد قرائت آیه "امن یجیب" ، حمد و سه قل هو الله را برای شادی روح اموات در شب جمعه به پایان رسانده بود و مشغول صحبت در مورد برنامه های امشب و فردای مسجد بود که دعای کمیل است و فردا نماز جمعه اتوبوس می رود و پس فردا ...
از پایان نماز اول ، حدود یک ربع می گذشت و حوصله ام سر رفته بود. احساس کردم در آن لحظه کار خاصی ندارم جز انتظار برای شروع نماز دوم .
دست در جیب کردم و تلفن همراهم را به جهت بررسی برای رسیدن پیامک جدید بیرون آوردم. هنوز قفل گوشی باز نشده بود که آقای دست راستی ام در گوشم گفت که ولش کن ! در مسجد فقط باید دعا بکنی و کار دیگر کردن مکروه است و خجالت بکش و احتمالاً در دلش گفت یک ذره آدم باش ! به آقاهه گفتم که دعایم تمام شده و او هم گفت که باید باز هم دعا کنم ! و من هم دعا کردم . برای خودم که آدم باشم و در مسجد به غیر از دعا و خواندن قرآن و نماز کار دیگری نکنم . از ته دل دعا نکردم . دعایم هم مستجاب نشد چون بعد نماز دوم ، با یکی از رفقای قدیمی که بعد از عمری ملاقاتش کردم نشستم و گپ زدیم !
یک ذره آدم باش !!
از پایان نماز اول ، حدود یک ربع می گذشت و حوصله ام سر رفته بود. احساس کردم در آن لحظه کار خاصی ندارم جز انتظار برای شروع نماز دوم .
دست در جیب کردم و تلفن همراهم را به جهت بررسی برای رسیدن پیامک جدید بیرون آوردم. هنوز قفل گوشی باز نشده بود که آقای دست راستی ام در گوشم گفت که ولش کن ! در مسجد فقط باید دعا بکنی و کار دیگر کردن مکروه است و خجالت بکش و احتمالاً در دلش گفت یک ذره آدم باش ! به آقاهه گفتم که دعایم تمام شده و او هم گفت که باید باز هم دعا کنم ! و من هم دعا کردم . برای خودم که آدم باشم و در مسجد به غیر از دعا و خواندن قرآن و نماز کار دیگری نکنم . از ته دل دعا نکردم . دعایم هم مستجاب نشد چون بعد نماز دوم ، با یکی از رفقای قدیمی که بعد از عمری ملاقاتش کردم نشستم و گپ زدیم !
یک ذره آدم باش !!
- ۹۰/۰۲/۲۴
راستی کی بود این دوست قدیمی؟