نامه ای به خانم بغلی ام !
خواهرم سلام !
به نظر می آید حال شما خوب باشد . خدا را شکر ! پس از آنجایی که نباید با نامحرم غیر از موارد اضطرار هم صحبت شد ، کاری به حال شما ندارم . ولی همان که گفتم : به نظر می آید حال شما خوب باشد . اگر از حال حقیر می پرسید باید بگویم خوب نیستم . خواهرم ! بوی عطر شما که معلوم نیست دقیقاً ادکلن است یا بوی ادوات آرایشی که استفاده کرده اید ، دارد مرا خفه می کند . به جان شما ، اگر مجبور نبودم صد سال سیاه هم کنار شما نمی نشستم . ولی چه کنم که احتیاج مبرم به یک دستگاه کامپیوتر دارم که به شبکه جهانی متصل باشد و برای رسیدن به مقصود ، جز نشستن در کنار شما چاره ای نیست ! این دانشگاه کوفتی اکثر اوقات مرا زجر می دهد . خواهرم من در مضیقه ام !
خواهرم ! خواهر بغلی ام !! خدا نیامرزد کسی را که من و شما را مجبور کرده که مدتی در کنار هم بنشینیم و شما با دوستانتان بلند بلند بگویید و بخندید و من ، در همین نیم متری شما مشغول پیدا کردن جزئیات عملیات کربلای پنج باشم . خواهرم ! می بینی چه بر سر من و شما آورده اند این از خدا کم خبرها و بی خبرها ؟ می بینی ؟ یا شما هم مثل آنها نمی بینی ؟ شایدم می بینی و به روی خودت نمی آوری . شایدم نمی بینی و به روی خودت هم نمی آوری ! خواهرم ؟ خوبی ؟!
خواهرم ! خوب نیستی ! اگر بودی خوبی می کردی . با خودمان . من و تو ... یعنی شما . خواهرم ! شما مسلمانی . این را از روی بسم اللهی که نوشتی فهمیدم . این را هم فهمیدم که عادت داشتی با نام خدا کارت را شروع کنی . یاد خدا ! یاد خدا ، نام خدا ، حضور خدا . حسشان می کنی ؟ می فهمی که می نویسی بسم الله ! من خیلی جاها ، مثلاً همین جا ، یادم رفت اسم خدا را بیاورم . می دانم می دانی هر کاری که با نام خدا شروع نشود ابتر است . یادت بوده که نوشتی بسم الله . من یادم نبود .خدا دوستت داشته . یک هیچ به نفع تو!
بسم الله الرحمن الرحیم .
از صندلی بغلی به خواهر دانشجو :
سلام علیکم .
پیرو صحبت های قبلی مبنی بر رژه جنابعالی روی اعصاب حقیر ، از شما تقاضا دارم ... با تشکر تقاضایی ندارم ! یعنی دارم ... من را مثل برادر خودتان بدانید و نه بیشتر . بیایید با هم روی بسم الله الرحمن الرحیم که جزو مشترکات هر دویمان است بیشتر توجه کنیم . با تشکر !
پ.ن : دیگران به جهنم ! من این وسط چه وظیفه ای دارم ؟!
- ۹۰/۰۷/۱۰
و قشنگ!