Unknown
پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۰
حدود سه ماه هست که مشغول فکر کردن هستم . جوانب کار را نه به طور کامل ، ولی تا حدودی سنجیده ام . سعی کردم مقداری از نیتم را رضای خدا قرار دهم . به اندازه موهای سرم که نه ولی شاید بشود گفت به اندازه ی تارهای سیبیلم منصرف شدم و دوباره تصمیم گرفتم . خواستم جوگیر نباشم و مثلاً از روی عقل و منطق عمل کنم ! خواستم جای خالی که در دانشکده مدت هاست خاک می خورد را ، دستی به سر و رویش بکشیم . به اندازه ی مثنوی هفت من کاغذ حرف نزده داریم اما انگشت به دهانیم که از کجا باید شروع کرد . اینکه چه بازخوردی داشته باشد و چه واکنش هایی از اطراف نثارمان شود را به آینده می سپارم و برای شروع یک یاحسین تا پایان کافیست ...
دعا کنید هوای آلوده ، کثیفمان نکند .
دعا کنید هوای آلوده ، کثیفمان نکند .
اسمش خیلی خوبه. فقط باید یه حالی به لوگوش بدی