امانت
يكشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۱
خدا خدا می کردم به موقع برسم. نمی فهمیدم چطور می رانم ؛ دل توی دلم نبود.
وقتی رسیدم ، همه جا خلوت بود. خبری از ازدهام جمعیت نبود. یک کاروان کوچک سی نفره.
امانت ام را به یکی شان سپردم اما تک تکشان آن را گرفتند.
امانتی من امشب مسجد کوفه است ...
وقتی رسیدم ، همه جا خلوت بود. خبری از ازدهام جمعیت نبود. یک کاروان کوچک سی نفره.
امانت ام را به یکی شان سپردم اما تک تکشان آن را گرفتند.
امانتی من امشب مسجد کوفه است ...