نعمره
يكشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۲
امروز از گذر روزگار از دفترخدماتالکترونیکی نیروهای مسلح سر در آوردم از برای تعویض دفترچه ی خدمات درمانی پدربزرگ ؛ سروان بازنشسته ی کمیته ی اسرای ارتش جمهوری اسلامی ایران. دکان بیست متری پر بود از نظامی هایی که اکثرا زمانی زیر دست تیمسارهای ارتش شاه بودند و بعد از آن سروان ها و سرهنگهای ارتش و سپاه را تشکیل دادند. هر کدام داستانی داشتند برای خودشان که سوژه ی نویسندگان و فیلم نامه نویسان اند. یکی می خواست مهر پرونده ی خدماتی زن مطلقه اش را باطل کند و دیگری مهر نوزادی نوه اش را در دفترچه اش بزند و سربازهایی با لباس های رفو کرده که لنگ یک مهر بودند.
تراکم دست و پاهای مصنوعی در این نقطه ی شهر شاید بیشتر از میانگین آن بود.
بعید نیست این روزها را نبینم.
- ۹۲/۰۶/۰۳
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.