یه مفیدی
پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۳
سال پنجم دبستان بودم که کامپیوتر وارد خانه ی ما شد. کار با رایانه را از نیاز به یادگیری مفهوم copy - paste برای نصب یک بازی شروع کردم. سال اول راهنمایی پایم به فضای مجازی باز شد. در مسابقات اینترنتی تبیان شرکت می کردم و با جمع امتیاز اینترنت می خریدم تا هزینه های گزاف کارت اینترنت بیشتر از آن باعث نشود تا از تغذیه ی مدرسه و قلک بیچاره ام مایه بگذارم. در مواقع بی امتیازی هم به اینترانت تبیان و مدرسه مان بسنده می کردم. بعد که قبض تلفن سر به فلک زد از همه شان محروم شدم !
اوایل وبلاگی داشتم که نمی دانم نامش چه بود ، بعد از اینکه مدرسه راهنمایی اجازه نداد تا دوران دبیرستانم را هم در آن سپری کنم وبلاگی ساختم و برای مسئولین مدرسه در آن مقالات تند می نوشتم و علیه معلمین عزیزم دست به تولید محتوای مجرمانه می زدم! آتش خشمم که به خاکستر رسید و به مدرسه ی مفید رفتم ، وبلاگ یه مفیدی را ساختم که ابراز احساسات نوجوانی مفید رفته بود. از سال 85 نوشتم. وقتی از مفید هم رفتم ، در یک مرحله تمام نوشته هایم را پاک کردم. انگاری از آنها خجالت می کشیدم. برایم نوشته های سال 87 ماند و بعد کوچ به راغب و داستان های تازه.
قصد داشتم تمامی نوشته هایم را پاک کنم اما نکردم. امروز به خزعبلاتی که در نوجوانی و ابتدای جوانی ام نوشته ام می نگرم و خدا را شکر می کنم. خیلی فرق کرده ام با آن زمان ، خیلی از حرفهایی که می زدم از سر دوستی با جماعت نا اهل بود و امروز نمی پسندمشان ، اما دوستشان دارم ؛ چون ساده لوحی جوانکی جویای نام را برایم تداعی می کنند. تصمیم دارم آنها را هم روی وبلاگ بیاورم و تاریخ نوشته ها را با متون سال 85 به بعد کامل کنم. شاید بیشتر شبیه چرندیات باشند اما برای من یک دنیا خاطره اند و مخاطبشان فقط و فقط من هستم !
پ.ن : از خیر آوردن مطالب قدیمی گذشتم ؛ بگذریم !
پ.ن : از خیر آوردن مطالب قدیمی گذشتم ؛ بگذریم !
- ۹۳/۰۱/۲۸
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.