بنیاد رنگ
يكشنبه ۶ مهر ۱۳۹۳
صمیمی می شویم تا حس نکنند اینجا هم اداره است و قرار است پاس کاری شوند. از زندگی شان می پرسم. از سختی که تحمل کرده اند. از بار خرج زندگی مادر، برادر و خواهرهایی که بعضا تنهایی به دوش کشیده اند. اکثرا نتوانسته اند درس بخوانند ؛ سوم راهنمایی به بعد ول کرده اند و چسبیده اند به کار. با سختی های زندگی ، فحش و لیچار سهمیه ی دانشگاهی نداشته شان را هم یدک می کشند.
کار حساس است و مغرض فراوان. برایشان از آینده ای بهتر می گویم. از اینکه اگر به کار بچسبند چه پیش می آید. خیالشان که راحت می شود می ترسانمشان. می گویم اگر حاشیه داشته باشند باید بروند. بدون معطلی می پذیرند.
با صدایی آرام تر برایشان می گویم که هر چه داریم از ثمره ی خون پدرانشان است. در چشمشان زل می زنم و با افتخار می گویم که اگر سرتاپایشان را هم طلا بگیریم جای یک قطره ی خون عزیزشان را نمی گیرد. سرشان را پایین می اندازند ...
امروز خسته مردی را دیدم که هشت گذران زندگی و خرج دختران کلاس هفتم و هشتمش ، گروی هفت دست فروشی و کار در قهوه خانه ای بود که جوان لاابالی و عیاشی که وارد آن می شود دستان مرد را می لرزاند ؛ می گفت کار او نیست ؛ می گفت اگر عصبانی شود استکان را ول می کند سمت جماعت عیاش.
توقعی نداشت ؛ می خواست ببیند فرزندان روح الله را یادمان هست یا نه ؛
پ.ن 1 : 5 میلیون بیکار در این مملکت داریم که 600 هزارتایشان فرزندان شهدا و ایثارگرانند.
پ.ن 2 : المنة لله که شب هجر سر آمد / خورشید وصال از افق بخت برآمد / سد شکر که زنجیری زندان جدایی / از حبس فراق تو سلامت بدرآمد.
کار حساس است و مغرض فراوان. برایشان از آینده ای بهتر می گویم. از اینکه اگر به کار بچسبند چه پیش می آید. خیالشان که راحت می شود می ترسانمشان. می گویم اگر حاشیه داشته باشند باید بروند. بدون معطلی می پذیرند.
با صدایی آرام تر برایشان می گویم که هر چه داریم از ثمره ی خون پدرانشان است. در چشمشان زل می زنم و با افتخار می گویم که اگر سرتاپایشان را هم طلا بگیریم جای یک قطره ی خون عزیزشان را نمی گیرد. سرشان را پایین می اندازند ...
امروز خسته مردی را دیدم که هشت گذران زندگی و خرج دختران کلاس هفتم و هشتمش ، گروی هفت دست فروشی و کار در قهوه خانه ای بود که جوان لاابالی و عیاشی که وارد آن می شود دستان مرد را می لرزاند ؛ می گفت کار او نیست ؛ می گفت اگر عصبانی شود استکان را ول می کند سمت جماعت عیاش.
توقعی نداشت ؛ می خواست ببیند فرزندان روح الله را یادمان هست یا نه ؛
پ.ن 1 : 5 میلیون بیکار در این مملکت داریم که 600 هزارتایشان فرزندان شهدا و ایثارگرانند.
پ.ن 2 : المنة لله که شب هجر سر آمد / خورشید وصال از افق بخت برآمد / سد شکر که زنجیری زندان جدایی / از حبس فراق تو سلامت بدرآمد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.