این شب ها
سه شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴
آخر وقت است.
خسته ام.
در جایم دراز می کشم.
هدفونم را بر می دارم و گره اش را باز می کنم.
با یک شور شروع می شود. صدای تا آخر بلند
... حسین ... حسین ... حسین ...
یک واحد سنگین
یک زمینه
یک روضه ... ردش می کنم
یک واحد ... وسطش روضه
در قلاب گیر می افتم
یک روضه
یک روضه ی دیگر
یک روضه ی دیگر
یک زمینه ... همه اش روضه
واحد ... همه اش روضه
شور ... همه اش روضه
مناجات ... همه اش روضه
نا ندارم.
دیگر دستم رمق ندارد
سر و صورتم کبود شده و زخم
از حال می روم
به امید اینکه خواب کربلا را ببینم
پ.ن : من بی تو هیچم ...
- ۹۴/۰۲/۲۹
ان شاللله خدا قسمت کند...