زیرگذر عابر پیاده
بسمک یا الله
مرگ چیزی است که باید در آغوشش بگیرم تا بتوانم در این حوالی نفس بکشم !
باید تابلویی -تابلوهایی- از مرگ را قاب بگیرم و جلوی چشمم نصب کنم تا یادم نرود ته دنیا نیستی است و نابودی !
غصه می خورم ... شبیه دخترهای دم بخت که نگرانند و از آینده شان می ترسند.
چرا دروغ ؟ از جا ماندن می ترسم ... از اینکه همه بروند و من بمانم وحشت دارم. از اینکه به چشم یک موجود حقیر دیده شوم برایم زجر آور است.
بیشتر که در این اوهام غرق شوم بیشتر ضعیف می شوم. این موضوع را به چشم احساس دیده ام.
نمازم را می خوانم و با او صحبت می کنم. کمی آرام می شوم و چند روزی می گذرد تا دوباره این درد به سراغم بیاید. همین که فکر می کنم این امانتی را قرار است روز به روز - دست به دست کنم و به دست مرگ برسانم خیالم راحت می شود که روزی خواهد رسید که این بار کج بالاخره به مقصد برسد !
من با یاد مرگ نفس می کشم ...
- ۹۴/۰۸/۲۴
وبلاگ ما قصد دارد تا با شما تبادل لینک یا تبادل لوگو کند و در همین راستا در صورت تمایل با این کار یک نظر در وبلاگ ما به همراه نام وبلاگ خود بگذارید (تا شما را با نام پیشنهادیتان درج کنیم) همچنین ما را با نام "قرارگاه فرهنگی منهاج" در وب خود به ثبت برسانید. همچنین شما در صورت رضایت با امر تبادل لوگو میتواند کد لوگو ما را که در پایان نظر است در وبلاگ خود قرار دهید و کد لوگو را برایمان ارسال نمایید.
با تشکر مدیریت وبلاگ " قرارگاه فرهنگی منهاج "
Menhag.Blogsky.Com