از پشت شیشه - قسمت چهارم
بخوانید :
از پشت شیشه - قسمت اول
از پشت شیشه - قسمت دوم
از پشت شیشه - قسمت سوم
5 شنبه - روز چهارم اردو
صبح خرمشهر خنک بود. از خواب که بلند شدیم یک راست رفتیم سراغ ضد شورش تا محصولات فرهنگی را دست صاحبش برسانیم. تا بارها را باز کردیم و دوباره بستیم ، بچه ها صبحانه شان را خورده بودند. محوطه ی جلوی حسینیه ی پادگان دژ با پرچم های سیاه و قرمز کار شده بود. ضدشورش ملتمسانه نگاهمان می کرد تا برایش پرچم بخریم ! هر کس حواسش به کار خودش بود و ما هم به کار خودمان که کندن و بردن و بستن بود؛ مشغول شدیم. کاروان قرار بود به اروند برود. منتها ماموریت ما چیز دیگری تشخیص داده شد. پس دادن دویست و هفتاد تا بلیط قطار خرمشهر - تهران روز شنبه و خرید صد و پنجاه تا بلیط قطار خرمشهر - تهران مورخ روز جمعه آن هم دو هفته مانده به عید ! حرفی برای زدن نمانده و برنامه ی پنج روزه ی اردو در چهار روز قابل جمع شدن بود. همچنین بچه ها هم خسته شده بودند. ضعف برنامه ریزی کار را به اینجا کشانده بود.
- ۲ نظر
- ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۰۶