راغبـ

جانان هر آنچه می طلبد، آنم آرزوست...

راغبـ

جانان هر آنچه می طلبد، آنم آرزوست...

راغبـ

هیچ وقت هم نباید خسته بشویم.
شنفتید آیه‌ى قرآن را
«فاذا فرغت فانصب»
وقتى از کار فراغت پیدا کردى،
یعنى کارت تمام شد،
تازه قامت راست کن،
یعنى شروع کن به کار بعدى؛
توقف وجود ندارد.
«فاذا فرغت فانصب.
و الى ربّک فارغب»؛
با هر حرکت خوبى که به سمت
آرمانهاى پذیرفته شده
و اعلام شده‌ى اسلام حرکت کنید،
این، رغبت الى‌اللّه است.
البته معنویت، ارتباط دلى با خدا،
نقش اساسى‌اى دارد.
این را باید همه بدانند.
حضرت آقا
۱۳۹۱/۰۶/۲۸

مانیفست ثابت


مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت - ارواحنافداه - است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.
مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه‌ای مسئولین را از وظیفه‌ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند.
توضیحات بیشتر


بدانید که خدای متعال پشتیبان شما است؛ در این هیچ تردید نکنید که «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکم». همّت ما باید این باشد که ان تنصروا الله را تأمین کنیم؛ خدا را نصرت کنیم. اگر نیّت ما، عمل ما، حرکت ما تطبیق کند با ان تنصروا الله، دنبالش ینصرکم حتماً وجود دارد؛ وعده‌ی الهی تخلّف‌ناپذیر است. این حرکت را دنبال کنید، این کار را دنبال کنید؛ این جدّیّتها را دنبال کنید؛ آینده مال شما است. دشمنان اسلام و مسلمین، هم در منطقه‌ی غرب آسیا شکست خواهند خورد، هم در مناطق دیگر؛ هم در زمینه‌ی امنیّتی و نظامی شکست خواهند خورد، هم به توفیق الهی در زمینه‌های اقتصادی و در زمینه‌های فرهنگی؛ به شرط اینکه ما کار کنیم. اگر ما پابه‌رکاب باشیم، اگر ما بدرستی و به معنای واقعی کلمه حضور داشته باشیم، پای کار باشیم، قطعاً دشمن شکست خواهد خورد؛ در این هیچ تردیدی وجود ندارد.

۱۳۹۴/۰۷/۱۵

شهدائنا،عظمائنا

عکس و ایده از beyzai.ir
تکلیف


اكنون ملت ايران بايد عقب‌افتادگى‌ها را جبران كند.اينك فرصت بى‌نظيرى از حكومت دين و دانش بر ايران، پديد آمده است كه بايد از آن در جهت اعتلاى فكر و فرهنگ اين كشور بهره جست.
امروز كتابخوانى و علم‌آموزى نه تنها يك وظيفه‌ى ملى، كه يك واجب دينى است.
از همه بيشتر، جوانان و نوجوانان، بايد احساس وظيفه كنند، اگرچه آنگاه كه انس با كتاب رواج يابد، كتابخوانى نه يك تكليف، كه يك كار شيرين و يك نياز تعلّل‌ناپذير و يك وسيله براى آراستن شخصيت خويشتن، تلقى خواهد شد؛ و نه تنها جوانان، كه همه‌ى نسل‌ها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد.
حضرت آقا
1372/10/4
ییلاق


قسمت خشن و درشت ساقه ها و برگهای گندم و جو و امثال آن که در زمین پس از درو ماند را کلش گویند
بایگانی
رازدل

راغبـ به لطف خدا عضوی از باشگاه وبلاگ نویسان رازدل است!

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

مکانیزاسیـــــون

چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۱

مکانیزاسیون دانش و مهارتی است که در کشاورزی به معنای افزایش تولید و بازده کار و همچنین صرفه جویی های اقتصادی و بهینه سازی در بنگاه های تولیدی کشاورزی است. یک مهندس فارغ التحصیل رشته مکانیزاسیون کشاورزی توانایی مدیریت یک واحد تولیدی مثل یک مزرعه را دارد. مکانیزاسیون کشاورزی رشته ایست که حدود 7 سال پیش در بعضی دانشگاه های کشور اضافه شده است. مکانیزاسیون کشاورزی رشته ی من است !

امروز امتحان مکانیزاسیون (1) داشتم. اولین درس خیلی تخصصی در دوره تحصیل چهار ساله ام.  اکثر سوالات همانطور که از اسم درس و هدف آن پیداست، تحلیلی بود. سوالات با توجه به صلاحدید دانشجو ممکن بود جواب های مختلفی داشته باشد به شرط اینکه توجیه منطقی و علمی برای هر تصمیم بیان شود.

با ژست یک مهندس ، امتحان را شروع کردم و در میدان کارزار مکانیزاسیون قرار گرفتم. سوالاتِ اول، خیلی مهم نبودند. بیشتر به تعاریف و مباحث نظری و ساختار کشاورزی کشور مربوط می شد. دو سوال آخر مسائلی بود که باید به صورت تحلیلی محاسبه می شد.  به ویژه سوال آخر که خلاصه ی کلیه مباحث در یک مساله گنجانده شده بود و برای نمره دادن قطعا به صورت ویژه مورد توجه استاد درس قرار می گیرد.

 Photo212156

روضه نخوانم ! مکانیزاسیون (1) محلی برای اثبات جنم مدیریتی و دید وسیع مهندسان جوان این مرز و بوم بود و حقیر هم دستی بر کمان اثبات لیاقت بردم.

در سوال آخر مزرعه ای 1800 هکتاری  جهت کشت بهاره ی ذرت در نظر گرفته شده بود.  باید چهار عملیات شخم، خرد کردن کلوخه (دیسک زدن)، تسطیح (ماله) و کاشت بذر در مدت 54 روز انجام می شد. مدیریت تعداد ادوات و میزان ساعت کاری هر کدام توسط دانشجو محاسبه  و نتیجه گیری ارائه می شد. جان این سوال ، پرسش آخرش بود که خواسته بود تعداد تراکتورهای مورد نیاز در این مزرعه را به صورت تخمینی محاسبه کنیم.

حقیر، به عنوان یک مهندس جویای نام، شروع به تحلیل کردم. جداول زیبایی کشیدم که بعید می دانم کسی در برگه اش این طور مایه گذاشته باشد. از 54 روز کاری 4 روزش را حذف کردم تا در صورت بروز مشکلات غیر قابل پیش بینی ، کار کاشت با مشکل مواجه نشود. برای استاد، ریز و جزئی نوشتم که در ذهنم چه می گذرد و این مغز به چه چیزها که نمی اندیشد. حتی می خواستم یکسری نمودار که استاد در کلاس مطرح نکرده بودند ، جهت گندگی رسم کنم که فرصت مجال نداد ...

بعد از امتحان به صورت اتفاقی بحثی میان علما راجع به سوال آخر در گرفت. در آنجا اعدادی را از رفقا شنیدم که به ذهنم آشنایی نمی کرد. من برای این مزرعه 27 دستگاه گاو آهن ، 50 دستگاه دیسک و همین مقدار ماله و کارنده در نظر گرفته بودم و در آخر هم با کلی صغرا و کبرا چیدن ، به این نتیجه رسیده بودم که حدود سی تراکتور برای یک عملیات کاشت صحیح و اقتصادی لازم است.

اکثر دانشجویان ، به عددی بین سه و پنج برای تراکتورها رسیده بودند و همین مقدار برای سایر ادوات. "اکثرا" که می گویم یعنی همه غیر از من ! حتی آن دخترکی که می کوبد از آن سر تهران می آید این سر کرج تا مهندسی ماشین های کشاورزی اش را بگیرد و فردا هم حتما در بیابان خدا زیر آفتاب داغ در مزرعه بیل بزند و دانه بکارد. تراکتور براند و کمباین سر و ته کند !

و بیچاره مکانیزاسیون کشاورزی کشور

و بیچاره گروه ماشین های کشاورزی دانشگاه تهران

و بیچاره تررضوان

و بیچاره تر تر  مردم نهبندان اعم از چاهداشی ، رومه ، دهنو، میغان ، سیدال، چشمه زرد و ...

پ.ن : به نظرم این قضیه بیشتر گریه دارد تا خنده. (ادامه اش حذف شد)

             امر رهبرم !

متن فوق دیروز نوشته شد.

  • محمدمهدی

زاویه دید

دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۱

به لطف رفقا اسکن پنج صفحه نمونه سوال امتحان به انضمام جواب های آن برایم فرستاده شد و این چند روزه مشغول مطالعه ی همین پنج صفحه برای امتحان هستم ! گویا دستخط و جواب ها مربوط به یکی از خواهران گرامی است. اما نکته ی قابل توجه این است که در پاسخ سوالات و مسائل چیزی که به وضوح به چشم می آید ، سخت گرفتن راه حل ها و پیچاندن لقمه دور سر است طوریکه راه حل های ما نصف خط و راه حل های آنها چند سطری را مصرف می کند. مثلا در یکی از سوالات پایین راه حل خودشان نوشته اند راه حل دیگر و جواب مشترک ما پسرها را مرقوم نموده اند که به عینه شاهد آن هستیم که چهار خط را در نصف سطر جا داده ایم البته بماند اینکه نصف محاسبات را در ذهنمان انجام داده ایم و همه چیز را به کتابت در نمی آوریم!

65465456465456

اینکه این خوب است یا بد را نمی دانم فقط از واضح هم کمی آنطرف تر است که این وسط فرقهایی وجود دارد ! منتها نمی دانم چرا اصرار دارند "لا فرق بینهما ..." !

دخترک می کوبد از آن سر تهران می آید این سر کرج تا مهندسی ماشین های کشاورزی اش را بگیرد و فردا هم حتما در بیابان خدا زیر آفتاب داغ در مزرعه بیل بزند و دانه بکارد. تراکتور براند و کمباین سر و ته کند !

تب دیدن فیلم های تخیلی این روزها شایع شده.

چقدر زشته نمی تونم عکسه رو وسط چین کنم ... همیشه سر این قضیه مشکل داشتم !
  • محمدمهدی

پیشگیری بهتر از درمان است !

چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱

همیشه وقتی چند ماهی از دانشگاه دور هستم و برکات آن را در زندگی ام می بینم ، آرزو می کنم که ای کاش می شد سنگر دانشگاه را رها کرد و جای دیگری مشغول شد. به همین بهانه شده است بارها بررسی کنم که راهی که می روم درست است یا نه و اینکه آیا امروز دانشگاه ما و درس خواندن مهم تر است یا در جای دیگر باید خدمت کرد؟ که تقریبا هر بار به این نتیجه رسیده ام که شاید مهم تر از دانشگاه در وضعیت فعلی برای من نباشد و "قال علی علیه السلام ولکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد" (مرا به پارسایی و مجاهدت و پاکدامنی و درستی خویش یاری دهید)

همین شده است که هر بار با شروع ترم جدید نقشه ها  می کشم برای بیشترین بهره بردن در محیط دانشگاه و کمترین ضرر را متحمل شدن از آن. حاصل تلاش های این دو سال چند مورد زیر است که منتشر می شود تا کمترین فایده ای را که برای آن متصور می شود حداقل داشته باشد !

1- انتخاب واحد : تا جایی که می شود کلاس هایی را انتخاب کنید که تعداد پسران آن بیشتر باشد و یا کاملا جدا باشد. برای فهمیدن این موضوع می توانید هفته اول را به بررسی در کلاس ها بپردازید و در موعد حذف و اضافه کلاس هایتان را بر وفق مرادتان بچینید. البته احتمال اینکه مجبور شوید در طول ترم، روزها و ساعات بیشتری به دانشگاه بیایید افزایش می یابد اما رسیدن به ایده آل بدون پرداخت هزینه نمی شود. نمی توان هم خدا را خواست و هم خرما را ! (البته کار نشد ندارد. شاید شد!) روش زیر در دروس عمومی به شدت جوابگوی نیازتان است و همین انتخاب اول از یک سری از مشکلات بعدی را خود به خود حل می کند. ولی وجود دارند درس هایی که تخصصی هستند و ظرفیتشان محدود است و به ناچار باید انتخابشان کرد. سعی کنید با دوستانتان که دغدغه هایی از جنس شما را دارند هماهنگ کنید تا بعضی از دروس را با هم بردارید.

2- حضور در کلاس : هیچ کسی شما را مجبور نکرده تا یک ربع قبل از آمدن استاد سر کلاس حاضر باشید و حرفها و خنده ها و حرکات دیگر دانشجویان را شنونده و نظاره گر باشید. با استاد به کلاس بیایید و در جلوترین ردیف بنشینید ! استثنائا دو - سه جلسه اول هر کلاس ، تلاش کنید تا زودتر از بقیه ردیف های جلو را تصاحب کنید. بگذارید جوری قلمداد کنند که سند شش دانگ آن را به نام خودتان زده اید. شاید لازم باشد زنبیلی تدارک ببینید و سر جایتان بگذارید تا بدانند آنجا صاحبی دارد ! جلو نشستن بسیاری از درگیری های ذهنی و مسائل بعد از آن را حل می کند. شاید بتوان اینگونه گفت که جلو نشستن پسرها در کلاس های در هم ! از اهم مهمات است. مواظب باشید این قبیل تحرکات باعث به انزوا کشیده شدن شما نشود. درسهایتان را جدی دنبال کنید و سر کلاس فعال باشید و سوالات و مطالبتان را حریصانه سر کلاس مطرح کنید. برای خودتان در کلاس صاحب نظر شوید !

2.5 - گاهی اوقات بعضی از کلاس ها را که وضعیتشان قمر در عقرب است ، مثل واحدهای عملی را می توان با اندکی بالا و پایین کردن حذف کرد. رجوع کنید به حکم مرجع تقلیدتان که حضور در مجلسی که مفسده ای بر آن مترتب شود را حرام اعلام کرده و در نظر داشته باشید که در ظاهر شما مجبور هستید تا سر کلاس حاضر شوید اما در باطن قضیه شاید بتوان تغییراتی داد. مثلا صحبت با استاد درس مربوطه و آوردن بهانه هایی که دروغ نباشد نظیر : به دلیل مشکلی که دارم نمی توانم در این ساعت و در این کلاس حضور پیدا کنم و یا کاری برای خود در آن ساعت دست و پا کنید و به استادتان بگویید که در آن ساعت باید به سر کار بروید و یا حتی قضیه را رک و پوست کنده برای ایشان شرح دهید و این اطمینان را بهشان بدهید که با وجود عدم حضورتان در کلاس اما همه درس هایتان را مثل بچه های خوب یاد می گیرد و ... . چه بسیار اساتیدی که دانشجویان فکر می کردند امکان نفوذ در عقیده شان نیست و نظرشان در این موارد برگشته است ! امتحان کنید.

3 - ارتباط با نامحرم : با عرض پوزش در کَت امثال بنده نمی رود که رابطه با نامحرم حتی در سطح کم ! اقتضای دانشگاه است. و یا از این جور حرف ها که «اگر ما هم نخواهیم ، آنها با ما صحبت می کنند!». متاسفانه الان مشغول مطالعه متن بنده هستید و اگر با عرایض حقیر مخالفتی داشتید می توانید آن را یادداشت نموده و به آب روانی بسپارید ؛ اینها تجربیات بنده است و اینکه در تئوری هایتان جور در نمی آید دیگر مشکل شماست. به قول معروف کردیم، شد، بکنید، میشود !

اگر تازه به جمعی وارد شده اید کارتان راحت تر است. با رعایت چند نکته ساده یک عمر در آسایش به دانشگاه بیایید و بروید. به هیچ عنوان به نامحرم سلام نکنید ! اگر جواب سلام هم دادید ، احوال پرسی نکنید. حرف اضافه نزنید. جواب هایتان از این کلمات خارج نباشد : بله ، نه ، نمی دانم ! اراجیفی نظیر آداب معاشرت و ادب اجتماعی و از این دست مزخرفات را دور بریزید ! این چند صباح عمرتان را مثل مولایتان علی (علیه السلام) باشید که فرمودند :«من به زن جوان سلام نمیکنم؛ زیرا میترسم در قلبم چیزی خلجان کند که مطلوب پروردگار نیست.». و ائمه علیهما السلام در زندگی شان امکان نداشت کاری کنند که بهتر از آن را نیز می توانستند انجام دهند و این یعنی سلام ندادن به دختران جوان بهترین کار است ! به نامحرم تحت هیچ شرایطی نگاه نکنید. اگر شیطان ، نوچه هایش را به سراغتان فرستاد تا در گوشتان در باره بی فرهنگ بودن صحبت هایی بکنند ، یاد تنهایی امام زمانتان بیفتید و اگر جوابگو نبود حوادث کربلا را از خاطرتان بگذرانید و یاد مرگ و عذاب قبر و قیامت بکنید. خوشبختانه اینها بدجور آدم را می ترسانند ! بگذارید عالم و آدم بفهمند شما با بقیه فرق دارید ! ما که نتوانستیم برای دیگران الگو باشیم ، لا اقل شما برای ما الگو شوید.

اما اگر میختان را همان روز اول نکوفتید کار کمی سخت تر است ولی بستگی به درون خودتان دارد. با خودتان حساب و کتاب کنید که آیا از وضع موجود راضی هستید؟ فکر می کنید خداوند اینطور بنده را می پسندد ؟ امام زمان عجل الله تعالی فرجه چطور ؟ اگر مشکلی نیست که پس چرا وقت خود را تلف می کنید ؟! ولی اگر وزن کفه آنوری چربید به وضع این طرفتان، مطالب بند بالا را اجرا کنید. می دانم که خیلی سخت است اما تقصیر خودتان است و جامعه تان و دانشگاه تان و اساتیدتان و مسئولین دانشگاه و وزارت علوم و فرهنگ و ارشاد و اقتصاد و نفت و تجارت و ورزش و جوانانتان ! شمایی که دغدغه تان از جنس مال ماست به همسری احتیاج دارید که عفیف باشد و با نامحرمانش شبیه برادرش برخورد نکند. همچنین به عنوان بچه ای مسلمان باید عفت بورزید تا همسر خوبه گیرتان بیاید. همسر خوب با شما گرم نمی گیرد حتی در حد یک کلمه ! پیامبر اکرم (ص):«نسبت به زنان مردم عفت بورزید تا نسبت به زنان شما عفت بورزند

4- سکوت ممنوع : این قسمت شاید سخت ترین و پیچیده ترین مرحله ی کار باشد. اینکه اگر منکری را مشاهده کردید، فرد مرتکب آن را نهی و امر به معروف بنمایید. اینکه در محیط دانشگاه که تقریبا همه همدیگر را هر روز می بینند چطور باید عمل کرد خود مجال دیگری می طلبد. فعلا برای راه افتادن کار و خالی نبودن عریضه از اینجا و اینجا استفاده بفرمایید تا حقیر نسخه های شفا بخشم را در فرصت مناسب تجویز نمایم ! اما جدا از شوخی روی دوستانتان که می دانم در ظاهر دور از جان هر دویتان عمریست یاسین در گوش آهو خوانده اید ، کار ویژه ای باید انجام بدهید. کارهای قبلی نتیجه اش این شده است که می بینید. به فکر ایده های جدید و در چهارچوب رفاقت و مهربانانه باشید. مثلا چند حدیث را از قبل روی تلفنتان آماده کنید و در مواقع اضطرار برای دوستتان ارسال کنید. روش های رو در رو تذکر از موضع بالا و اینها فکر نمی کنم دیگر جواب بدهد. به فکر لقمه حاضر و آماده هم نباشید. خودتان ایده بزنید و خلاق باشید و نتایجش را به ما هم بگویید تا استفاده کنیم. در تنهایی هایتان هم این آیات را برای خودتان بخوانید : کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ و وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ و ...

5 - تجدید قوا : شک نکنید که اگر هر دو هفته یک بار حال اساسی به روحتان ندهید از درون کپک می زنید ! رفقای خوب و اهل دل پیدا کنید و با آنها ورزش کنید ، کوه بروید ، اگر خدای نکرده گذرتان خورد چندتا از شهدایی که در شهر و دیارتان هستند را ببینید و در جمع رفقایشان وارد شوید و پاتوقشان را پاتوق خودتان بکنید ! هیات هم که میرید و روزی یه جزء قرآن و نهج البلاغه و مفاتیح هم که می خونید و کتابهای انتشارات سوره مهر که بیشترش در مورد جنگ و جبهه است رو هم که حفظید و دعای کمیل رو هم جدیدا یاد گرفتید از آخر به اول بخونید و سفر هم می کنید با رفقا از همین امامزاده صالح و شاه عبدالعظیم خودمان بگیرید تا حضرت معصومه آقا امام رضا علیه السلام ! جهادی مهادی هم مسیر خورد یه سر برید و عرفه و اعتکاف هم تفننی شرکت کنید و البته نکردید هم خیلی مهم نیست. آیت الله بهجت نمی دانم از کجا ولی فرمودند که اگر کسی نمازش را درست کند به جایی که باید برسد می رسد. درستش کنید ببنیم می رسیم یا نه ؟! و قس علی هذا !

6 - بعدها اگر چیزی یادم آمد اضافه می کنم و انتهای این نوشته تا ابدیت باز خواهد ماند و مولف آن پس از نشر آن در فضای مجازی حق هر گونه دخل و تصرف و تصرف و تخلیص را در هر ساعت از شبانه روز دارد. و جای بسیاری از نکات هنوز در بین آن خالی است !
نکته : نظراتی که با محوریت حضور جدی نیروهای ارزشی در محیط های مختلف باشند را به آتش می کشم. اصولا بنده اعتقاد دارم ابتدا سعی بفرمایید گلیم خودتان را از آب بیرون بکشید سپس گلیم دیگران را بچسبید. حتی مورد چهارم هم در راستای کشیدن بیرون گلیم خویش از آب است و ممکن است نمود خارجی نیز داشته باشد !
و البته

حجت الاسلام و المسلمین جاودان فرمودند:

سلام علیکم و رحمة الله

درس خواندن برای جوان وظیفه است و چاره ای نیست. اینکه حس می کنید وارد جهنم شده اید می تواند حس درستی باشد مهم این است که شما در آن آتش نسوزید.

اول :مواظبت کنید از معاشرت با نامحرمان. هیچ لزومی ندارد شما با دانشجویان دختر معاشرت داشته باشید سپس هیچ لزومی ندارد شما به صورت و دستهای آن ها نگاه کنید پس سعی می کنید در رفت و آمد در دانشگاه اصلاً با آنها برخورد نداشته باشید.

دوم :از معاشرت گسترده با دانشجویان پسر نیز خودداری کنید، زیرا در این صورت نیز گاه و بیگاه گناه پیش خواهد آمد.

سوم :هر مقدار ممکن است در دانشگاه کمتر حضور داشته باشید یعنی فقط در صورت لزوم به آنجا بروید تا آن مقدار ممکن از جهنم بدور بمانید.

درس پس دادیم خدمت استاد

حقیر را دعا بفرمایید اگر آدم شدید و به جایی رسیدید

گاهی یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

و السلام

! پ.ن: حالم از همشهری جوان به هم می خورد 
  • ۸ نظر
  • ۲۹ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۰۰
  • محمدمهدی
همان زمانی که کار تمام شد، می دانستم یک چیزی کم است ! می دانستم لق می خورند اسلایدها و کلمات و عکس ها. صدای لق خوردن دیسک ها می آمد و خاک زمین مزرعه آن طور که باید خرد نمی شد !
چند روزی که ذهنم درگیر چند دقیقه منبر اول کنفراسم بود ، در کوچه و پس کوچه های مصر، دنبال حکایتی از موسی و فرعون می گشتم برای ارشاد خلق الله ! سه - چهار دقیقه اول قضیه است که فقط می توانی حرف بزنی و کمی خودت را بنمایی به دیگران ! و بعد از آن کمی اسم خدا و پیامبرش را در کلاس های تق و لق و لاینفع بیاوری ... قلبت تالاپ تولوپ بکند که چه خواهند گفت و چطور نگاهت می کنند از این به بعد! داستانی است برای خودش این منیت کوفتی ها !
آقای مهربان !
خودتان به دلم انداختید تا با آوردن نام عزیزتان برکتی به کلاس درسمان بیاید.
خودتان دستم را گرفتید :بسم اللهی گفتم و منتظر روزی ام شدم. بر زبانم جاری کردید حرفهایی که به عقلم هم نمی رسید!
الله اکبر ... آدم هایی که دو سال است سیر تا پیازشان را می شناسم ، نه پوزخند زدند و نه مسخره کردند و نه یواشکی در گوش هم پچ پچ. گوش دادند و بعد ارائه تشکر هم کردند !! از من !! از کسی که خودش تنها کسی بود در آن جمع که نفهمید سخنران چه می گوید ... تشکر کردند که از امام هادی برایشان گفتم.
امام خوبم !
دلم تنگ است برایتان ...

  • ۲ نظر
  • ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۲۱:۰۸
  • محمدمهدی

حاج آقای حسینی

دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
توی اون شلوغی مترو تلفنم زنگ زد ... شماره اش غریبه بود. یه خانومی بود :
- ببخشید آقا ... سلام ! شما بسیجی هستید ؟!
- ... ! بفرمایید.
- الو ؟ صدای منو می شنوید ؟ شما توی پردیس هستید ؟
- سعی می کنم بشنوم ... امرتون رو بفرمایید. بله ، دانشجوی پردیسم.
- ببخشید ، من شماره حاج آقای حسینی رو می خواستم ، دارید ؟
- ندارم ولی می گیرم براتون می فرستم ...
 
سیم کارتی که شماره اش هنوز جلوی اسم من توی گوشی جماعت رضوان هست ،  919 ایست برای مواقعی که احیاناً به منطقه ای می روم که آنتن ندارد و همیشه خدا خاموشه ! به بهانه جشن حضرت زهرا -سلام الله علیها- در گوشی نهادیمش تا به عنوان شماره ی مسابقه پیامکی استفاده شود. بعضی وقت ها هم که مخابرات لطف کند روی خط خودم Divert هست. احتمالاً این خانوم اینجوری با من تماس گرفته.
و احتمالاً این خانوم در جشن ما بوده ... و احتمالاً برنامه های ما را هم دیده ... و احتمالاً آن یک تیکه ای که السید حسن العماد یمنی گفت که "قدر بدانید !" را شنیده و احتمالاً مثل بقیه دخترانی که پی شماره حاج آقای حسینی هستند تا از بدبختی هایی که در آن اسیرند و کارشان را به جای باریک کشانده رهایی یابند ...
یک داستان دیگر به داستان های حاج آقای حسینی اضاف شد !
  • ۰ نظر
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۵۸
  • محمدمهدی

جنازه

يكشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۱

یک ربع مانده بود به هشت. چرت های 5 دقیقه ای شروع شده بود. این مساله ذهنم را به طور جدی درگیر خودش کرده بود که خداوند چطور می خواهد ظرف مدت پانزده دقیقه، یک جنازه را به یک دانشجوی حاضر و آماده تبدیل کند !

علت جنازه بودن فرد مورد نظر ، دیر خوابیدن، کسالت ناشی از سرمای زمستانه بهار و مصرف داروهای خواب آورد! و... می باشد.

چه جوری اش مهم نیست ... تبدیل کرد !

بعد از آن موضوع دیگری ذهنم را به طور جدی تر به خودش مشغول کرد و آن این بود که خداوند چطور می خواهد جنازه ای که اکنون یک دانشجو است را یک ساعت و نیم سر کلاس خاکشناسی بنشاند ؟!

چه جوری اش مهم نیست ... نشاند !

و ذخیره ی دستمال های کاغذی ام به انتهایش نزدیک می شود. به طور متوسط هر پنج دقیقه ، یک دستمال از حیز انتفاع می افتد.

و من در فکر زرشک های رومه ام

و هیات امشب

و البته چهار امتحان این هفته و هفته آینده ...

پ.ن: مانده ام چطور می توانم نوشته های دو هفته پیشم را به مرور روی وبلاگ قرار بدهم !

  • ۰ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۸:۱۵
  • محمدمهدی

رنج نامه

دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۱

این روزهایی که بهار زیبایی هایش را به نمایش گذاشته ، در پیچ و خم دار و درخت های فراوان دانشکده کشاورزی قدم زنان در پی راه چاره ای برای فرار از بن بستی که در آن گرفتارم ، هستم. چپ و راست و بالا و پایین دانشگاه را متر می کنم. زیر باران و تگرگ مثل موش آبکشیده و با جوراب های خیس و پاچه های گلی ، رسماً حکم این جوانک های دپرس و افسرده را بازی می کنم. خیال می کنند عاشق شده ام !

خبرهایی است در دلم. نتوانستم مثل سال پیش ، بعد از جهادی خودم را با فضای دانشگاه تطبیق بدهم ! مقاومت خوبی از خودم به جای گذاشته ام. ارزش هایم کمی دگرگون شده اند. البته چیز زیاد مهمی نیست.

در این وانفسا ، عزیزان دل تاقچه بالا گذاشته اند و وبلاگ هایشان را به روز نمی کنند تا این حس و حال ما را بیشتر تشدید کنند ! به انتظار معجزه ای نشسته اند اما من به انتظار پانزده اردیبهشت ام تا مقدمات هجرت کوچکم را آغاز کنم.

قلمم کند بود ، کند تر شده ... فکری باید کرد.

البته وضعیت خیلی وخیم تر از این حرف هاست. زبان و قلم از بیان آن عاجزند !

  • ۴ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۱۲
  • محمدمهدی

تــــــــــــــــغییر در زندگی !

سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۱

جهادی باید شروع یک تصمیم باشد.

کمتر شدن ، و به صفر رسیدن شرایط گناه ، هدف بزرگی است ، به قدری که برای آن باید از مال و جان مایه گذاشت. موضوع نزدیک شدن به خداست ، شوخی نیست !

اسیر شرایط بودن ، در بند آداب و رسوم ماندن ، سختی ترک عادت های بد

وقت کم است و کار بسیار

از امروز باید شروع کرد و به فکر بود

  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۲۰
  • محمدمهدی

روایت غمبار عادت

چهارشنبه ۹ فروردين ۱۳۹۱

تقویم را نگاه می کنم. از سه شنبه کلاس هایم شروع می شوند. دلم مثل سیر و سرکه می جوشد. می ترسم.

پنجره زیباست اگر بگذارند

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

 
جهادی پنجره خیلی ها بود...
  • ۲ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۳۷
  • محمدمهدی

رغبت

يكشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۰
نمی دانم کدام مدلی اش دقیقاً درست است ؟!
اینکه در همه کارها انگیزه ات حرف اول را بزند ؛
یا اینکه کاری که دیگر انگیزه ای برای انجامش نداری را به خاطر هدفت انجام بدهی
هر چه قدر هم فکر کنی بی ارزش شده است
هر چه قدر هم ذهنت را درگیر خودش بکند و تو مدام کنارش بزنی
و یا اینکه دو روز که باد دانشگاه به کله ات نمی خورد زندگی رو به راه است
و به محض اینکه روز و روزی از نو شروع می شود ؛
رخوت را در وجودت حس می کنی !
هر چه قدر هم وسط کلاس های مقدمه و حرف های تکراری نهج البلاغه بخوانی
و برق آن به عکس العمل وا داردت
و دیگران فکر کنند خبری است !
این روزها خستگی فکری را به خستگی جسمانی اضافه کنید ...
من می دانم این بار دیگر امیدی نیست ، کارم تمام است ! من می دانم ...
  • محمدمهدی