چیســـــــــــــــــــــــــــــــــــــتـان
نقش و نگار دارد فراوان
سفت است و ریش ریش
رویش می ایستند و می نشینند و دوباره می ایستند
قدیمی است
وقتی چشم آدم به آن می افتد خوشحال می شود
همین !
- ۳ نظر
- ۲۴ دی ۹۰ ، ۱۵:۳۵
در فیلم من ، شخصیت بی حجاب در حالی مطرح می شود که حرف فیلم به ترویج حجاب نزدیک تر است تا رواج بی بند و باری. اما من اگر بی حجاب (یا بد که همان بی است!) را مثل همه فیلم های دیگر کار کنم ، اولن در فیلم من گناه وجود خواهد داشت. هر قدر هم هنرپیشه بی اعتقاد باشد، در فیلم نباید عملی انجام شود که با دستور الهی سازگار نباشد در ثانی بی حجاب هر اندازه هم در فیلم کثیف نشان داده شود باز هم بی حجاب است ! و رسمیت دادن به یک بی حجاب تا حدودی رواج بی عفتی است. مگر اینکه از یک هنرپیشه غیرمسلمان استفاده شود که باید در جای خود بحث شود.
ابراهیم حاتمی کیا عقیده دارد باید سینما را محرم دانست. وی عنوان می کند اگر قرار باشد یک عروس را نمایش دهد ، عروس او باید یک عروس واقعی باشد! نمی توان با توجه به یکسری خط قرمزهایی که شاید افراطی ! رسم شده باشد با سینما رفتار کرد. سینما تاثیر خود را روی مخاطب می گذارد و آن تاثیر آنچنان اهمیت دارد که می توان از این مسائل جزئی رد شد. (برنامه راز)
هنگامی که یک کارگردان معتقد را می بینیم که بعد از ساخت یکی - دو فیلم و ورود به جرگه ی هنرمندان ، از اصول خود عقب می کشد و کم کم همین مساله ساده بدحجابی و ... در فیلمهایش نمود بیشتری پیدا می کند، به راستی می توان در یافت که سینما و در یک قالب کلی ، هنر ، مانند گردابی است که اگر از قبل تکلیف خود را با آن روشن نکرده باشی و بی مهابا به دامن آن زده باشی ، تو را به درون خود می کشد و تو را جزئی از خود می کند.
از آیت الله وحید نقل است که با سیداحمدآقای خمینی رفیق بوده اند و رفت و آمد داشته اند. پس از رحلت امام در دیداری از ایشان سوال می پرسند که پس از مرگ امام ، آیا ایشان را در خواب دیده اند؟ حاج احمد آقا در جواب می گویند یکبار امام را در خواب ملاقات کردم و ایشان فرمودند از لحظه لحظه های زندگی می پرسند و دست خود را تکان دادند و فرمودند دلیل همین دست تکان دادن شما را هم جویا خواهند شد.
دست تکان دادن ها در یک فیلم شاید اگر به لحاظ هنری معنایی نداشته باشند ، می توانند فیلم را از حیز انتفاع بیندازند. حال تصور کنید حرکتی ، کلمه ای ، گریم و یا حتی شخصیتی در فیلم توجیه الهی نداشته باشد ؛ مسلماً فیلمی از آب در خواهد آمد مثل همه چیزهایی که تا به حال دیده ایم.
یک فیلم خوب ، ابتدا باید یک فیلم خدایی باشد. چهارچوبهای اصلی اسلام در آن رعایت شده باشد. مثالی می زنم : در یکی از سکانس های فیلم من ! یک زن و مرد نامحرم با هم صحبتی در خصوص یک اتفاقی که در شهرشان افتاده (مثلاً سیل ، زلزله ...) انجام می دهند. به لحاظ تقید دینی در سطح بالایی هم نیستند. جزو رعیت های معنوی هستند. سکانس مورد نظر، مثل باقی فیلمهای موجود در سینما و تلویزیون فیلمبرداری می شود. خیلی راحت با یکدیگر گفت و گو می کنند. اینجا سمی به فیلم تزریق می شود که اگر مورد توجه فیلمنامه نویس و کارگردان نباشد -مثلاً نوع قرار گرفتن بازیگرها ، فاصله آنها از هم ، مکان گفتگو ، کلمات مطرح شده ، زاویه و تصاویر دوربین ها و ... - و اگر از نمایش دادن آن منظوری نداشته باشد ، خود به خود یک بی فرهنگی را به مخاطب القا می کند. شاید خیلی جاها یکسری از ناهنجاری ها و گناهان برایمان عادی شده باشد -نعوذبالله- اما وقتی در مقام یک فیلمساز قرار می گیریم باید سفت و سخت روی این موضوع کار شود.
ما امروز احتیاج به سبک نوین فیلم که همان سبک اسلامی باشد داریم. سینمای امروز ایران جوابگوی حرفهای بزرگ اسلام و انقلاب نیست و هرچه زودتر باید برایش به فکر چاره بود.
کمیل بن زیاد گوید : امیر مؤمنان ، على بن ابى طالب ، دست مرا گرفت و از شهر بیرون برد . چون به صحرا رسیدم آه بلندى کشید و فرمود : اى کمیل ، دلها چونان ظرفهایند و بهترین آنها نگهدارندهترین آنهاست. پس، هر چه مىگویم به خاطر بسپار.
... بدان که در اینجا [ اشاره به سینه خود فرمود ] علمى گرد آمده است ، اگر براى آن عاملانى بیابم .
... آرى ، زمین هیچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمىماند . خواه آشکار و مشهور باشد یا ترسان و پنهان از دیدهها . تا حجتها و نشانههاى روشن دین خدا از میان نرود اینان آیا چند تن هستند ، یا در کجایند ؟ به خدا سوگند ، که شمارشان بس اندک است ، ولى قدر و منزلتشان بسیار است . خداوند به اینان حجتها و نشانههاى روشن خود را حفظ کند ، تا آن را به همانندان خود به ودیعت سپارند و این بذر در دلهاى ایشان بکارند . علم و حقیقت و بصیرت به آنان روىآور شده و روح یقین را یافتهاند و آنچه ناز پروردگان ، دشوار پنداشتهاند ، بر خود آسان ساختهاند . و بر آنچه نادانان از آن مىترسند انس گرفتهاند . به تن همدم دنیایند ولى جانشان به جهان بالا پیوسته است . جانشینان خداوند در روى زمین هستند و داعیان دین اویند آه ، چه آرزومند دیدارشان هستم . اى کمیل ، اگر خواهى بازگرد .حکمت 147
امام دست کمیلش را می گیرد و بیرون از کوفه می برد. در دل بیابان. تاریکِ تاریک. اوست و علی و ستاره ها. علی آه می کشد. علی علیه السلام دلی پیدا کرده که ظرفی است مناسب حجم صحبتهایش. گله می کند از دلهایی که هر کدام گوشه شان لنگ می زند برای شنیدن کلام امامشان...
به حتم جزو آن چهار دسته ایم که مولا در این خطبه می گوید که طرف حساب حرفهایش نیستند چون اگر بودیم آرزومند دیدارمان بود. آه کشیده بود برایمان. فرض محال ، محال نیست. کمیل هستیم و علی دستمان را گرفته و تا بیرون شهر می برد. قدم بر می دارد و با او قدم بر می داریم. در کنار علی ! پا به پای علی ! می شنوم ، صدای نفس هایش را . نفس هایی که با آنها در آخرت خروار خروار شیعیان ضعیفش را شفاعت می کند. علی حرفی نمی زند. نمی دانم می خواهد چه بگوید. از شهر که دور می شویم ، طوری که روشنایی هایش کم کم محو می شوند گوشه ای می نشیند و من را هم به کنارش می خواند. آهی می کشد ...
آه علی من را بس است . بیشتر از این توان نوشتن ندارم. کمیل دلی داشته گلستان ؛ که علی شرح صدرش را برایش می گوید . من که کمیل نیستم . تصورش هم برایم غیر ممکمن است که روزی مولایم بنشیند و با من درد دل کند. اشاره به سینه اش کند و بگوید به دنبال عامل علمش است. به کمیل می گوید تا او برای ما بگوید. بگوید که شمارشان بس اندک است و وقتی دلی یافتند ، وظیفه دارند بذری که ودیعه ای از جانب مولاست را در دلهایشان بکارند. آه می کشد دوباره آتش می زند به دلم . که چه مشتاق دیدار است ...
ای کمیل ! اگر خواهی باز گرد. این بار می دانم اگر جای کمیل بودم چه می کردم . به پای علی می افتادم و بغضم را می شکستم و تا نا داشتم می گریستم ... خوشا به حالت کمیل !
پ.ن : یاصاحب الزمان ! نمی دانم چند کمیل در کنار شمایند ...
به نام خدای جهادی
جهادی کشاورزی - خراسان جنوبی - نهبندان - روستای رومه - دی ماه 1390
شب اول : رومه
بعد از اینکه یک دوری در روستا می زنیم ؛ هوا تاریک می شود. طبق عادت هر جهادی ، نماز در مسجد خوانده می شود. در کل 5 نفر هستیم در مسجد. دلم برای عید پارسال تنگ شده. برای زیارت عاشورایی که همین جا خواندین. برای تراکم بالای صفوف نماز.
بعد نماز از کوچه های تاریک رومه درِ خانه ی کدخدازاده می رویم تا هماهنگی های فردا را با او انجام دهیم . به خانه ی عالم روستا که تازه ساخته شده و مبله ! تحویلمان داده اند بر می گردیم . نفت چراغ را رحیمی پر کرده . دستشویی شلنگ ندارد. شام نداریم . خدا را شکر .
در می زنند . کدخدازاده است . سه تا متکای قرمز آورده.
در می زنند . رحیمی است . نان آورده و تن ماهی.
قبل از خواب چند بار آبگرمکن را تست می کنیم تا از آب گرم آن اطمینان پیدا کنیم . بچه ها نگرانند.
صبح هوا سرد است . خیلی سرد. صدایم بالا نمی آید تا حمد و سوره را بخوانم . بچه ها بیدار می شوند . یکی از آنها سراغ آبگرمکن را می گیرد...
بعد نماز می خوابیم تا ساعت هفت و نیم . هشت با کدخدازاده قرار گذاشته بودیم . دسته بیلش شکسته بود و مشغول تعمیرش بود. سوار ماشین اش می شویم و به روستای محمودعلی که 15 کیلومتر با رومه فاصله دارد می رویم تا نهال تهیه کنیم . صاحب درختچه های زرشک حلال کرده برایمان هرچه می خواهیم کنده کنیم و ببریم . سعی می کنیم از پاجوش * های کوچک شروع کنیم . آنها را باید از ریشه جدا کنیم . سخت است. زرشک تیغ دارد. دست هایمان جرواجر می شوند و بی نتیجه می مانیم .عقلمان را می دهیم دست کدخدازاده و یکی از اهالی روستا. می گویند درخت را کامل بیرون بیاوریم . خسته شده ام . حرفش را قبول می کنم . دور درخت را کنده می کنیم و با هل دادن ، درخت بی نوا را می اندازیم . با تبر و تیشه و اره به جان آن می افتیم . 15-16 تا نهال ردیف می شود. ما بقی درخت را سر جایش قرار می دهیم تا لعن و نفرین مفت برای خود نخریم. بچه ها از درخت های دیگر قلمه ** گرفته اند.
به رومه که بر می گردیم ، کدخدازاده از بیراهه می اندازد تا در روستا کسی او را نبیند و نهال هایش را به سلامت به مقصدش که همان زمین اش باشد برساند. جای هر درخت را مشخص می کنیم. اذان می گویند. می رویم برای نماز . ریشه ی درخت ها یک ساعتی هوا خورده اند . نگرانم . از مسجد که بر می گردم تمامی چاله ها را کنده اند . نهال ها را به خانه هایشان راهنمایی می کنیم و آب را می بندیم پایشان .
یکی از اهالی یک تکه ریشه ی درخت را که قاعدتن به دردی نمی خورد در دستش می گیرد و به سمت من می آید. خواهش می کند تا اجازه دهم در زمینش بکاردش . بهت زده قبول می کنم . بعد می رود سمت زمینش و با غیرت بیل و کلنگش را به خاک می کوبد. اشکم در می آید ...
پاورقی های * و ** : درخت ها روش های تکثیر متفاوتی دارند. کاشتن بذر آن ساده ترین روش است . خوابانیدن شاخه در خاک ، قلمه زدن و پاجوش گرفتن از درخت هم در آخر به ما درخت می دهد. بعضی گیاهان مثل انار ، فندق ، زرشک و ... هر ساله از کنار تنه اصلی شان شاخه هایی در می آید که اگر با ریشه جدا شوند ، حکم نهال را دارند . در روش قلمه هم شاخه هایی از گیاه به اندازه و قطر یک مداد قطع می شوند و با رعایت چند نکته ساده و کاشت آنها در ماسه تا بهار آینده ریشه دار می شوند.
پ.ن : جهاد نهبندان ، هفت هزار نهال را برای منطقه خریداری کرده و تحویل اهالی منطقه داده است . از این هفت هزار تا ، پنج هزارتایش سهم رومه بوده . از این پنج هزار نهال ، 5تایش فقط توانسته به حیات خود ادامه دهند. نتیجه ی عقلانی : زرشک در رومه جواب نمی دهد .
روایت کدخدازاده : گفته اند از قائن (شمال خراسان جنوبی) جهاد نهال خریده و در بیرجند است . بار بزنید و بروید بکارید. رفتیم بیرجند. اتاقی درخانه ای بود که کلی نهال روی هم تلنبار کرده بودند. یک عالمه چوب خشک ! طرف می گفت 500 هزار تومان اتاق را اجاره کرده برای همین یکی دو روز . نهال ها را دانه ای 400 تومان خریده از باغدار و فروخته به جهاد 800 تومان . بار زدم و آمدم رومه و کاشتیم . هیچ کدام نگرفت ... بهش گفتم این نهالا که همه اش خشک شده . گف: به من ربطی نداره . من پولم رو از جهاد می گیرم .
نتیجه نهایی : زرشک در رومه جواب نمی دهد !